و در غیاب شخص حاکم و با زمینه چینی لازم بر مبنای نارضاییهای طبقات مختلف، به حکومت رسیده و در مقام ریاست دوگانهٔ شرعی و عرفی، چند سالی طرحی در اصلاح معیشت مردم و رهبری اجتماع آن مردم روز ایران، که در سپیدهٔ تاریخ خود بسر میبردهاست ریخته و دست آخر به توطئهٔ نجبا و آن هفت خاندان – و با افسانهای در حاشیه، که مهتر اسب داریوش را صحنه گردان اصلی آن مجلس نجبا کرده است – از کار بر کنار میشود و داریوش به جایش مینشیند. این خلاصهای است از ماجرای او که تاکنون میدانستهایم. اینرا هم میدانستهایم که «گئومات» به هر صورت به عنوان یک شخصیت سازندهٔ تاریخ در اجتماع اثری نکرد. بلکه سنگ بنایی را گذاشت که بدست داریوش بالا رفت. به این معنی که اگر داریوش موفقیتی در پیریزی مجدد اساس شاهنشاهی هخامنشی داشت؛ با تکیه به اصلاحاتی بود که گئومات عنوان کرده بود. اما اکنون به هدایت «تاریخ ماد» به قلم «دیاکونوف» که ترجمهاش تازه منتشر شده به جستوجوی معلومات بیشتری از آنچه تاکنون میدانستهایم در شرح حال او و زمانهاش قدمی بر میداریم.
دیاکونوف مینویسد: «سبب اینکه گئوماتا چنین بآسانی تمام اقوام مطیع پارس و خود پارسیان را قانع کرد که به او بپیوندند و از کمبوجیه قطع علاقه کنند چه بود؟ مسلماً بدنامی فرزند مستبد و بیخرد کورش و ناکامیهای نظامی او در حبشه درین مورد دخیل بوده است و اینکه به عادت پارسیان نیروهای اصلی جنگی و دربار و بخش عمدهٔ دستگاه اداری مرکزی کشور در لشکرکشی با پادشاه بودهاند نیز کار یاغی را آسان کرد. ولی با این حال علت اصلی را باید جای دیگری جستجو کرد. گئوماتا به مردم ساکن امپراطوری چیزی وعده داده بود