اوضاع دولت ساسانی بر این منوال بود. که از بیابان عربستان، لشکرها از عرب بادیهنشینی وحشی و بیتمدن، که تعصب مذهبی و روح غارتگری محرک آنان بود، بفرمان عمر بن الخطاب، که از رجال سیاسی درجه اول بشمار است، به ایران روی نهادند. علت اینکه قومی وحشی، چون عرب بیابانی، را از میان بردارد،
شکل ۵۲-سکه یزدگرد سوم
(موزه ملی کپنهاک)
اغتشاش و فسادی بود، که بعد از خسرو پرویز در همه امور ایران رخ داد. این احوال نتیجه سیاست نظامی جدیدی بود، که از زمان انوشیروان در پیش گرفتند. تحولاتی، که در طی این مدت رخ داد، کشور را بطرف تسلط سرداران لشکر سوق میداد. هر سپاهبذ یا والی ایالت خود را مانند روزگار قدیم، به منزله قطاع و تیول موروثی تصور میکرد و خود را از ملوک الطوائف قدیم میشمرد، مخصوصا پس از آنکه خاندان سلطنتی بانحطاط کامل افتاد، این تصور قوت گرفت. بسی از سرداران، که از دودمان شاهی نبودند، درصدد گرفتن تاج و تخت برآمدند. سپاهبذ فرخ هرمزد میخواست با عقد کردن ملکه آزرمیدخت به پادشاهی نایل آید، اگرچه این آرزو زندگانی او را بر باد داد، ولی پسرش رستهم انتقام او را کشید. مورخان ارمنی این پدر و پسر را ایشخان[۱]آذربایجان خواندهاند،[۲] که در زبان ارمنی بمعنی «پرنس» است.