برگه:IOHP-Interview-Ebtehaj.pdf/۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
– ۱ –

روایت‌کننده – آقای ابوالحسن ابتهاج

تاریخ – سی‌ام نوامبر ۱۹۸۱

محل صاحبه – شهر کن – فرانسه

مصاحبه‌کننده – حبیب لاجوردی

نوار شماره – ۱

 

س – عرض کنم که من فکرکنم اگر شروع کنیم به یک خلاصه‌ای از تاریخچه زندگی‌تان که شما کجا متولد شدید و تحصیلاتتان کجا بوده تا برسیم به بانک ملی و ۱۳۱۶ که الان صحبتش بود و موضوع برنامه ریزی آقای داور و بیائیم تا آنجا که خسته نشوید

ج – خب من متولد رشتم. پدرم گرگانی بود و مادرم رشتی. تاریخ تولد من اتفاقاً دیروز بود ۲۹ نوامبر

س – تبریک عرض میکنم

ج – ۲۹ نوامبر ۱۸۹۹ منتهی در گذرنامهٔ من وقتی که تاریخ ایرانی را تبدیل میکردند به تاریخ فرنگی اشتباه کردند و به ۱۹۹۸ نوشتند اما عرض کردم ۱۸۹۹. تحصیلات من در سن تقریباً دوازده سالگی بودم که برادرم و مرا پدرم فرستاد به پاریس. رفتیم در یه لیسه بودیم در پاریس و بعد در... یکسال در فرانسه بودیم ما تغییر نظر دادند و فرستادند به بیروت به سیریان پروتستان کالج که بعد تبدیل شد به امریکن کالج بله؟

س – یونیورسیتی او بیروت

ج – هزار و نهصد و چهل و هزار و نهصد و چهارده تابستانش آمدیم به ایران برای مرخصی جنگ شروع شد و دیگر نتوانستیم به اروپا برگردیم نه برادرم نه من. در یک مدتی در مدرسه امریکائی رشت تحصیل میکردم. بعد پدرم مرا فرستاد به... اینجا من دیگر تنها بود دیگر برادرم با من نبود تهران. در تهران درس خصوصی میگرفتم هم فارسی هم حساب هم انگلیسی در تهران در یکی از مدرسه... مدرسه‌ای نرفتم و بنابراین من هیچوقت نتوانست تحصیلاتم را به یک ترتیب منظمی تمام بکنم و آنچه که یاد گرفتم یک چیزهائی است که نمیدانم اینها معتقدانی بوده با چیزهائی بوده که درمن بوجود آمده حالا چطوری این را بتونم توضیح بدم نمیدونم. در ۱۹۲۰ در رشت بود که قشون سرخ آمدند ایران را تصرف کردند و من و برادرم پیاده فرار کردیم.

س – همان نهضت جنگلی همون موقع‌ها بود بله جنگل بود .