نبود. من بیشتر اوقات را در تاکستان تنها میگذراندم با دوستانم و کسانی که مواظب من بودند. در ۱۳۱۹ تصدیق ششم ابتدائیم را گرفتم و به قزوین آمدم و در دبیرستان پهلوی قزوین کلاس اول دبیرستان را تمام کردم که شهریور ۱۳۲۰ شد و کشور دچار اشغال روسها و انگلیسها شد و رضاشاه هم از ایران رفت و پدر منهم که خیلی مایل بود بدنبال کار آزاد و برای خودش برود همهی ما را به تهران آورد که در آنجا خانهی مادریمان بود و باقی تحصیلاتم را در تهران کردم. دو سال اول را در دبیرستان تمدن بودم چون پدرم با رئیس دبیرستان بسیار دوست بود و دبیرستان بیشتر از نه کلاس نداشت بنابراین سال دهم را به دبیرستان فیروزبهرام رفتم باز بخاطر اینکه پدرم به رئیس مدرسهاش اعتقاد داشت. ولی سال بعد چون پدرم برای فعالیتهای کشاورزیش در شهریار ترجیح داد که تمام خانواده را ببرد و در ده مستقر بکند من را به شبانهروزی البرز گذاشتند و کلاسهای پنجم و ششم متوسطهام را در آنجا تمام کردم و دیپلم خودم را در رشتهی ادبی از دبیرستان البرز گرفتم.
س – این چه سالی میشد؟
ج – ۱۳۲۵. خانوادهام البته همچنان در شهریار بودند ولی من در تهران. علیالاصول جز تابستانها که پهلویشان میرفتم بنابراین علاقه و نزدیکیم با خاک و زندگی روستائی بمقدار هنگفتی برقرار بود. دورهی دانشگاه اول وارد دانشگاه تهران شدم و سه سال در آنجا درس خواندم بعد برای تکمیل تحصیلات تصمیم گرفتم بخارج بروم و پدرم هم خیلی موافق بود و هیچ دلیل خاصی هم نداشت که به فرانسه بروم ولی او فقط تعصبش این بود که من نباید به انگلستان بروم. این بود که با مقداری تأخیر که بعلت شکستگی پا و اینگونه مسائل بود در اول مارس ۱۹۵۰ من وارد فرانسه شدم و اولین کارم یاد گرفتن زبان فرانسه بود که بلد نبودم چون در ایران آن مقداری که زبان خارجه یاد گرفته بودم انگلیسی بود بعد هم وارد دانشگاه پاریس شدم و در سال ۱۹۵۱ دیپلم حقوق بینالملل عمومی گرفتم چون برای دانشجویان خارجی یک دکترائی وجود داشت بنام دکترای دانشگاهی. منهم آن رشته را مثل خیلیها خواندم ولی وقتی تمام شد تصمیم گرفتم تز ننویسم چون متوجه شدم که نسبتاً کار بیفایدهای است گرفتن این مدرک. اینست که از سال بعد بکلی