را سر موقع آماده بکنیم و غیره. بهرحال این روز اول و چند ساعت اولم در وزارت بازرگانی بود و یک کارهائی برای همان کنفرانسی اقتصادی انجام دادم و پشت سرش نزدیک ظهر رفتم به وزارت صنایع و در آنجا هم باز همان جریان تکرار شد و من همان حرفها را از نو زدم که گفتم بعداً بمن آنهائی که با من خیلی دوست شدند گفتند این روی آنها خیلی اثر گذاشته بود چون مسئله سیاست مطرح بود و غیره.
پس از آن البته من بخاطر کار مقررات صادرات و واردات و بخاطر کار کنفرانس اقتصادی ترجیح دادم که در هفتههای اول حتماً در ساختمان وزارت بازرگانی باشم. ولی بعدش بروم به ساختمان اتاق صنایع و اتفاقاً خیلی هم برایم جالب است برای اینکه یکدفعه هم اعلیحضرت از من پرسیدند که شما توی کدام ساختمان هستید؟ گفتم الان بیشتر اینجا هستم بخاطر این گرفتاری کار و اینها کمتر در طرف وزارت صنایع میروم. گفتند آره ولی ما با اهمیتی که به صنایع میدهیم خوب نیست که شما زیاد در آن ساختمان وزارت بازرگانی بمانید. البته اطاعت کردم و دیدم بسیار حرف درستی هم زدند. یعنی یک چیزهائی توی نظر مردم مهم است و برای من خیلی جالب بود یعنی این دقت و باریکبینی شاه حالا از هر کی هم شنیده بود ولی یک قضاوت خیلی صحیحی کرده بود. ولی خوب ایشان هم قبول کردند که من نوع کارهائی که دارم طوری است که باید یک کمی بیشتر و آنهم البته بعد از آن دیگر بطور دائم در ساختمان وزارت صنایع ماندم. ولی خوب اینها لازمهاش یک گروه کار موقتی خوب و فداکار بود و مقدار هنگفت هم کار احتیاج داشت. من ناچار شدم خودم یک برنامهای انجام بدهم که البته دیگر هیچوقت توی عمرم اینکار را نکردم ولی آنوقت ناچار بودم چون اصولاً آدمی هستم که احتیاج به هشت ساعت خواب دارم. ولی من درست هر روز برای یک ماه ساعت ۶ صبح پشت میزم بودم، سر ساعت ۶ صبح پشت میز بودم و درست ساعت ۲ بعد از نیمه شب برمیگشتم میرفتم منزل یعنی من یکماه فقط هر روزی ۳ ساعت خوابیدم و خیلی از قرارهای ملاقاتی که با من داشتند یک بعد از نیمهشب میدادم چون وقت نداشتم از طرف دیگر هم میخواستم اینها را ببینم. یعنی صاحبان صنایع و بازرگانان را میخواستم ببینم و آنها حالا روی حسابهای خودشان مایل بودند با من تماس بگیرند و خیلی هم خوشحال بودند چون فکر میکردند مرا از قبل