برگه:IOHP-Interview-Alikhani.pdf/۵۶

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
عالیخانی (۳)
– ۷ –

میشود. و در حدود یک ربع و بیست دقیقه هم من برای اینها صحبت کردم که تقریباً همان حرفها را هم در وزارت صنایع سابق تکرار کردم. حرفهائی هم که زدم عیناً حرفهائی بود که مدتها بود آرزو داشتم که اگر از من بپرسند، فکر نمیکردم خودم مسئول میشوم چون توی برنامه‌ام نبود، ولی آرزو داشتم که اگر آدم بخواهد کار بکند باید به این صورت این کارها را انجام بدهد، حالا غلط یا صحیح این نوع فکر من بوده و بنابراین آنچیزی که ممکن بود سیاست کار باشد این را شروع کردم برای اینها گفتن. نمیدانم تا چه اندازه‌اش را فهمیدند یا نفهمیدند ولی بعداً بعضی از رفقای من که، یعنی کسانی که بعداً همکار و رفقای خیلی خوب من شدند مثل مثلاً مهندس نیازمند بمن گفتند که از آن روز قطعاً تصمیم گرفتند که با تمام قوا با من کار بکنند برای اینکه برای اولین بار دیدند که یک وزیری یک حرفهائی میزند که با بقیه فرق دارد. گفتیم خوب حالا حرف بقیه چه بود؟ میگفتند قاعدتاً اینها میآمدند میگفتند که شما باید بدانید که من عادت دارم که خیلی باانضباط باشم و سر وقت بیایم و فلان و تو اصلاً این صحبت‌ها را نکردی، و هیچ هم وارد بحث شلاق زدن به کسی نشدی، در حالی که قصد شلاق زدن هم داشتم، اما وارد این بحث‌ها نشدی ولی گفتی که من سیاستم این است. میگفت من تمام آنروز با یک عده از رفقایم شروع کردیم بحث کردن که خوب این حرفها را چه شکلی میشود اجرا کرد و دیدیم تو ما را منحرفمان کردی از آن جهتی که تا آن موقع عادت داشتیم با کسانی که سر کار بودند با آنها برخورد داشته باشیم. برایشان این صحبت‌ها را کردم و بعد از آنهم یک چند ساعتی در وزارت بازرگانی ناچار بودم بنشینم چون کار زیادی آنجا داشتم. علتش هم اینست که اول اسفند بود و مقررات صادرات و واردات باید برای پایان اسفند تهیه میشد و من از راه وزارت بازرگانی خبر داشتم که کارهایی که اینها دارند میکنند اصلاً ارتباط به آن چیزهایی که من اعتقاد دارم باید انجام بشود اینها نیست و این بود که معاونان وزارتخانه‌ای که آمدند یکی از آنها آدم اولاً بی‌کفایتی بود بنام شیبانی، آدم خوبی بود ولی آدم بسیار بیکفایتی بود. به شوخی و جدی گفت که رسم است که ما استعفا میدهیم و امیدوارم به شما برنخورد. حالا مایلید استعفا بدهیم یا نه؟ گفتم نه شما حتماً استعفایتان را بدهید و خیلی جا خورد ولی خوب استعفایش را گرفتم. بعد یکنفر دیگری بود بنام هیئت که آدم باشخصیتی بود.