برگه:IOHP-Interview-Alikhani.pdf/۳۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
عالیخانی (۲)
– ۸ –

این شخص به کنار برود. حالا دنبال بهانه بود و بهانه را هم به احتمال قوی وقتی پیدا کرد که آن صحبتها را در آمریکا با روسای CIA کرده بود که به تحقیق آنها گزارشش را به شاه میدادند. بعد هم خوب شاه به بهانه اینکه شما حالتان خوب نیست او را از کارش برکنار کرد و دیگر هم به او کار نداد برای اینکه کاملاً معلوم بود که یک آدمی هائیست که مال یک دوره‌ای هستند که او میخواهد کنار بگذارد.

البته یک دلیل دیگری هم در این برکناری بختیار بود و آنهم اینست که شاه اصولاً از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ببعد که به ایران بازگشت یکی از هدفهایش این بود که تمام آنهائی که در آن شرایط ضعف میشناختندش و در بازگشتن او موثر بودند اینها را از نظر مادی راضی بکند و کنار بگذارد. مگر اینکه آدمهائی باشند که از آنها امکان خطری حس نمیکرد و در شرایطی هم بودند که خودشان اهل دزدی و غیره نبودند و مثلاً میبایست به آنها یک کاری داد مثل سپهبد نادر باتمانقلیچ که در آن زمان رئیس ستادش بود و خوب چون آدم دزدی هم نبود میبایست که به او استانداری مشهد را هم بدهد. او هم اهل اینکه برود گروهی دور خودش جمع بکند نبود. اما یک تیپی مثل بختیار که همراه تمام خواص ایلی یک قدرت رهبری داشت و میتوانست کا ملاً یک chef رهبر بشود خوب این برایش ترسناک بود.

بختیار از نطقه نظر من شباهت بسیار زیاد دارد به تمام آن چیزهایی که من درباره‌ی این ژنرالهای کودتاچی آمریکای لاتین خواندم، درست یک تیپی شبیه به آنها بود. از نظر قیافه هم یک کمی صورت باصطلاح گندمگون یعنی خیلی پررنگ چیز داشت. بعد هم زن و پول و شهامت همه این حرفها با هم و کاملاً معلوم بود که هیچ ابائی ندارد از اینکه هر کاری بکند برای جلو رفتن و من تردید ندارم که در آن سال آخرش کاملاً برای خودش می دید که میباید یکروزی این نخست‌وزیر بشود. و حتی موقعی که از کار برکنار شده بود یک مدتی این فعالیت را کرد برای اینکه برای یکسالی در ایران بود و فعالیت داشت برای اینکه یکی دو مرتبه شام خود مرا دعوت کرد که با این دکتر اعتبار با هم شام خوردیم و هر دو میخواستند نخست‌وزیر بشوندو بمن هم میگفتند که بفکر برنامه‌های اقتصادی آنها باشم. البته من اصلاً به نخست وزیری بختیار اعتقادی نداشتم چون کاملاً متوجه بودم که این آدمی است که در آن پست از نظر یک چیزی که برای من خیلی مهم بود و