offreهائی از شرکت های صادرات وارداتی میگرفتند و سپس این offre ها را در کمیسیونی با حضور وزیر و همکاران او مطرح میکردند و به این ترتیب خریدهای هفتگی یا روزانه خودشان را بر اساس پائینترین قیمت انجام میدادند. تنها ترس من این بود که اگر ما قیمت ارزانی بدهیم احیاناً شخص ناپاکی بتواند از این جریان مطلع بشود و شرکتهای مورد علاقه خودش را آگاه بکند و بتوانند در هر مورد قیمتی کمتر از ما بدهند و در نتیجه ما را از کار بیرون بکنند. و بهمین دلیل تا آنجائی که برایم میسر بود ترتیبی میدادم که پیشنهاد ما مستقیم به دفتر وزیر بازرگانی که فریدون مهدوی و از دوستان من بود فرستاده شود و او هم دستور داده بود که این پیشنهاد را جداگانه در دفترش نگهدارند و در هنگام تشکیل جلسه باز کنند. بعبارت دیگر هیچکس تا هنگام تشکیل جلسه از قیمت ما خبری نداشت. علت این کار هم این بود که اگر چه شرکای من اشخاص معصومی نبودند و راه رشوه دادن را بلد بودند، ولی چون من به آنها پیوسته بودم برایم بسیار سخت و ناگوار بود که رفتار مشابهی بکنم. از طرف دیگر قبول داشتم که اگر بخواهیم در کارها موفق بشویم باید ترتیبی بدهیم که رقیبان ما نتوانند ما را با روشهای غیرعادلانه از میدان بیرون بکنند. نتیجه چنین رفتاری این بود که در چندین مورد مهم ما موفقیتهائی بدست بیاوریم و پس از دو سال توانستیم سود خوبی از این کار خود بکنیم و درآمد من از این معاملهها که شرکتهای بیشماری در تهران شرکت میکردند، تصور میکنم، به چیزی شبیه هیجده میلیون تومان رسید. به این ترتیب نزدیک پنج یا شش میلیون تومان پول از کنسرسیوم اخگر-زیماگ بدست من آمد و با این توسعه خریدهای بکلی بیسابقه دولتی در سالهای مسیحی ۷۴، ۷۵، ۷۶، توانستم همچنان که اشاره کردم چیزی شبیه به هیجده میلیون تومان هم به آن اضافه بکنم. البته در حمل متوجه شدم که بخاطر حضور من در این کمیندوس ما در شرایطی نیستیم که بتوانیم این کار فروش مواد اولیه را به همین صورت ادامه بدهیم و به شریکان خودم توصیه کردم که تدریجاً حجم این کار را کم کنند و سعی بکنند به کارهائی که در آن تخصص بیشتری دارند
برگه:IOHP-Interview-Alikhani.pdf/۳۱۷
ظاهر