صف بایستند سینی غذای خودشان را بگیرند و با رئیس دانشگاه و استادهای دانشگاه گفت و شنود داشته باشند و بعد هم از دانشکدههای مختلف بازدید کنند و دانشجویان را ببینند. و بقدری از این کار خوششان میآمد که بعدها بعضی از آنها به من تلفن کردند و گفتند خارج از بورسهائی که شرکتشان در اختیار دانشگاه میگذارد مایل هستند شخصاً هم از جیب خودشان کمکهائی به دانشگاه بکنند. در اینجا من این نکته را میخواهم خاطرنشان بکنم بخاطر ارتباط بین بخش خصوصی و دانشگاه تهران که اصولاً بخش خصوصی را که به پول و ثروتی در عرض آن چند سال رسیده بود خیلی دست و دلباز بودند. خیلی راحت حاضر بودند برای اینگونه امور خرج بکنند و در این مورد رفتارشان بسیار سخاوتمندانهتر بود تا بسیاری از فرنگیها. چرا که این فرنگیها با توجه به اینکه کمک فرهنگی به حساب هزینه آنها گذاشته میشود و از مالیاتشان کم میکند از خود سخاوت به خرج میدادند. ولی این افراد در ایران مالیات چندانی نمیپرداختند و بنابراین چنان انگیزهای نداشتند. ولی از ته دل خودشان علاقمند بودند سهمی در کمک به پیشرفت آموزش کشور داشته باشند. و من در دو سالی که در دانشگاه تهران بودم خیلی سعی کردم که این رابطه بین دانشگاه و بخش خصوصی توسعه پیدا بکند و همیشه ما از این منبع حسن نیت بتوانیم بهرهبرداری بکنیم. اولین باری که من با تعجب متوجه شدم که مسائل دانشگاهی فقط جنبه اداری و مدیریت ندارد و بعد سیاسی مهمی هم دارد هنگامی بود که ناگهان از دفترم صدای سر و صدای دانشجویان را در محوطه دانشگاه شنیدم.
برگه:IOHP-Interview-Alikhani.pdf/۲۹۲
ظاهر