همه این گفتهها به حرفهای حسابی هم برخورد میکردم. بهمین دلیل هم مثلاً متوجه شدم خیلی از اینها از طبقههای، از خانوادههای محروم کشور هستند. بعضی از آنها از روستاهای دوردست آمده بودند و بخاطر برجستگی ذاتی خودشان توانسته بودند از بورسهای گوناگونی استفاده بکنند و تحصیلات دبستانی و دبیرستانی خودشان را به هر نحوی بود بپایان برسانند و بعد هم در کنکور بسیار سخت ورودی دانشگاه شرکت بکنند و جزو دانشجویان طراز یک باشند. ولی در ضمن اینکه در سر کلاس میتوانستند دانشجویان خیلی برجستهای باشند اما از نظر اجتماعی هیچگونه آشنایی و تفاهمی با محیط اطراف خود در شهر تهران نداشتند و با عادتها و رفتارهائی روبرو میشدند که برای آنها بکلی تازگی داشت. این از یک طرف بغضی نسبت به دانشجویان مرفه و شهرنشین ایجاد کرده بود و از طرف دیگر تدریجاً دوری و ناآشنائی با خانواده خودشان. و اینها گمگشتگانی بودند که از میانشان بسیاری از ناراضیهای سیاسی دیده میشد. نمیخواهم بگویم که کسانی که وارد فعالیتهای سیاسی بودند الزاماً از این طبقه بودند. ولی برعکسش را میبایست بگویم که کسانی که فعالیت سیاسی میکردند در میان اینگونه دانشجویان مواد اولیه خوبی را میتوانستند پیدا بکنند. من سعی کردم تا آنجایی که میسر است وضع تحصیلی و مالی اینگونه دانشجویان را بهبود بدهم و به این منظور به بخش خصوصی که بخاطر شغل قبلیام با آنها تماس نزدیکی داشتم متوسل شدم و آنها هم بهیچ رو مضایقه نکردند و در عرض مدت کوتاهی توانستم صدها بورس دانشجویی برای دانشجویان دانشگاه تهران از آنها بگیرم. همچنین کمکهای زیادی بصورت هدیه تلویزیون برای شبانهروزیهای دانشگاه و یا هدیه لوازم لابراتواری برای دانشکدههای مختلف در اختیار من گذاشتند. و در میان بخش خصوصی شهرت داشت که فلانی ما را به یک چلوکباب سه تومن و پنج ریالی باشگاه دانشگاه دعوت میکند و در برابر متعهد میشویم که هر ماه چندین هزارتومان یا دهها هزار تومان در ماه پرداخت بکنیم. و تعجبآور اینستکه از این کار بسیار لذت میبردند چون تا آن روز اینها پایشان به دانشگاه تهران باز نشده بود و خیلی خوشحال میشدند که در
برگه:IOHP-Interview-Alikhani.pdf/۲۹۱
ظاهر