برگه:IOHP-Interview-Alikhani.pdf/۲۸۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
عالیخانی (۱۶)
– ۱۲ –

ندارند. این رفورمی که کردیم یک اثر دیگری هم داشت برای اینکه در ضمن اینکه دانشگاه تهران به اصطلاع روش آموزشی آمریکایی را در پیش گرفته بود و سیستم واحدی را انتخاب کرده بود ولی در عمل آموزش در خیلی از دانشکده‌ها مانند دانشکده پزشکی بصورت کرسی بود. یعنی مثلاً فلان قسمت جراحی را یک استاد معینی درس میداد. با رفورم تازه هر جراحی که جزو کادر آموزشی دانشگاه تهران برد و متعلق به یکی از این مراکز آموزشی بود برای گروهی از دانشجویان همان درس جراحی را میداد. در اینجا امکان مقایسه و تفاوت برای کادر آموزشی و برای دانشجویان موجود بود. این رفورم باعث شد که شماره‌ای از استادان خود درخواست بازنشستگی و رفتن از دانشگاه تهران بکنند. و از طرف دیگر امید عجیبی در دل کادر جوان آموزشی دانشگاه بوجود آورد. چون اینها فکر میکردند تا پایان عمر فقط کارشان پزشکی یعنی اجرای حرفه خودشان در بیمارستان‌ها و احیاناً تربیت چند نفر دستیار خواهد بود و به آنها هیچگاه امکان تدریس داده نخواهد شد. ولی با این تغییر همه آنها موظف به تدریس بودند. البته خیلی هم این کار را استقبال کردند اینگونه رفورم‌ها حرکت زیادی را در دانشگاه ایجاد میکرد ولی خوب باعث ناراحتی بعضی از آن کهنه‌کارها هم میشد. اما من چاره‌ای هم برایش نمیدیدم و نمیتوانستم کاری بکنم. یکی از گرفتاریهای دیگر ما این بود که بعضی از استادها با اینکه به سن بازنشستگی رسیده بودند و حتی سالیان دراز بود که دیگر جزء کادر رسمی دانشگاه نمیتوانستند به حساب بیایند و سنشان از هفتاد گذشته بود، اما به محل کار خودشان میآمدند و از تمام امکانات محل کار خودشان استفاده میکردند و هیچکس هم جرأت نداشت به اینها حرفی بزند. و من تدریجاً سعی کردم اینگونه استادها را هم قانع بکنم که اگر هم میخواهند در دانشگاه تدریس بکنند ولی باید به محل کار خیلی محدودی قناعت بکنند و نمیتوانند باز هم همان حالت ریاست و مداخله در کارهای اداری را داشته باشند. بعبارت دیگر نمیخواستم اینها را دلسرد بکنم و دلیلی نمیدیدم که دانشگاه را خانه خودشان ندانند. اما حضور آنها در محل کار سابقشان مانع میشد که جوانترها بتوانند از خودشان ابتکار بخرج