همین کار را هم کردم و پس از چند ماهی هم از هیئت امنای دانشگاه تهران اختیار گرفتم که بتوانم با مشورت با همکاران دانشگاهی خودم کسانی را که زائد بر نیاز دانشگاه تشخیص داده میشوند در کادر آموزشی، یا اینکه از نظر علمی واجد شرایط لازم نیستند با افزایش پنج سال به دوره خدمت آنها به خدمتشان خاتمه بدهیم آنها را بازنشسته بکنیم. یعبارت دیگر اگر کسی واجد شرایط نبود و زائد بود و شانزده سال در دانشگاه کار کرده بود ما او را بعنوان کسی که بیست و یک سال سابقه خدمت دارد بازنشسته میکردیم. به این ترتیب خواستیم هم یک نوع کمکی به اینگونه افراد کرده باشیم و جایی برای استفاده بیش از اندازه آنها نگذاریم و از طرف دیگر هم از شر اینگونه افراد راحت بشویم. البته علت اینکه رقم پانزده را انتخاب کردیم این بود که بیشتر کسانی که میبایست از کادر آموزشی برکنار بشوند اشخاص سابقهدار دانشگاه بودند نه اینکه در میان آنهائی که کمتر از پانزده سال سابقه خدمت داشتند اشخاص بیصلاحیت نبوده باشد. ولی بهرحال میبایست اینگونه اصلاحات را قدم به قدم کرد و نمیتوانستیم از همان آغاز امر به همه اینگونه کارها بپردازیم. در نتیجه تصمیم گرفتیم به آن قسمتی که احتمال وجود افراد کمصلاحیت در میان آنها بیشتر است به آن قسمت تقدم بدهیم. این برنامه را اول اتفاقاً از دانشکده پزشکی شروع کردم و خوب خاطرم هست که نخستین کسی را که بازنشسته کردم آذر ابتهاج همسر ابوالحسن ابتهاج بود. آقای ابوالحسن ابتهاج یکی از خدمتگزاران ایران بوده و من برای او احترام عمیقی دارم و او هم متقابلاً از هنگامی که با من آشنا شد کاملاً در هر جلسهای نشان میداد که به معاشرت و گفت و شنود با من علاقمند است. و برای کسانی هم که به اخلاق او آشنا بودند این موضوع کاملاً چشمگیر بود و به من هم گفتند که ابتهاج آدم بیتعارفی است و اصولاً اگر کسی را نپسندد با او معاشرت نمیکند. بهر حال کار معاشرت ما بجائی رسیده بود که او حتی چندین بار سرزده روز تعطیل به خانه من آمد و شروع به درد دل معمولی کرد. و من هم هر چند یکبار به منزل او برای نهار یا شام میرفتم. و در این شرایط خانم آذر ابتهاج مطمئن بود که وضع او در دانشگاه
برگه:IOHP-Interview-Alikhani.pdf/۲۸۶
ظاهر