خودم هم در جلسات آن دانشکده بعنوان یک عضو شرکت کردم ولی بخاطر حضور من تصویب تغییر برنامه کار آسانتری بود. و توانستیم تمام دستهای زائد را که ارتباط با حقوق و چیزهائی از این قبیل داشت حذف بکنیم و برنامهها را گرایش بدهیم بطرف آموزش اقتصادی، آمار و ریاضی و تخصصی در رشتههای ریز اقتصادی و بخصوص به همکاران خودم توضیح دادم که البته کسی که تحصیل اقتصاد میکند ممکن است احتیاج به دانستن تاریخ یا حقوق یا جامعهشناسی یا خیلی چیزهای دیگر پیدا بکند ولی وظیفه ما اول اینستکه یک اقتصاددان خوب تربیت بکنیم و فکر او را آنچنان تقویت کنیم که خودش بتواند از عهده مطالعات بعدی بربیاید. و این تغییر برنامه بقدری مؤثر بود که پس از یک سال دانشجویانی که در سالهای بالاتر بودند یا بعبارت دیگر مقدار بیشتری واحد گرفته بودند به ما اعتراض بکنند که چرا برای آنها فکری شده. ولی خوب ما نمیتوانستیم عقربه زمان را به عقب ببریم و برای آنها هم که سه سال یا چهار سال پیش وارد دانشگاه تهران شده بودند برنامه مدونی تنظیم بکنیم. در ضمن بعضی از استادهای خارجی هم که به دانشکده اقتصاد میآمدند از این رفورم و تغییر برنامه خیلی تحسین میکردند و بعضی از دانشگاههای معتبر دنیا هم قبول کردند که کسانی که با این برنامه جدید از دانشکده لیسانسیه میشوند بدون هیچگونه شرطی بتوانند برای دورههای بالا به آن دانشکدههای معتبر بروند که از جمله آنها میتوانند دانشگاه لندن و آکسفورد را نام ببرم. نظیر همین کار را هم من در دانشکده دندانپزشکی کردم. ولی در آنجا با مشکلات باورنکردنی روبرو بودم. این دانشکده دندانپزشکی در حقیقت بوسیله یک مافیائی اداره میشد بنام جامعه دندانپزشکان ایران، که این جامعه دندانپزشکان ایران که مؤسسانش استادهای قدیمی دانشکده دندانپزشکی بودند بطور مطلق تعیین برنامه، انتخاب افراد و ارتقاء اینها را در کنترل خود داشتند. و اگر کسی جزو پیروان آنها نبود نه میتوانست بعنوان کادر آموزشی استخدام بشود یا اگر هم بخاطر صلاحیت زیاد استخدام میشد آزادی عمل نداشت و تا آنجا که میسر بود مانع ارتقاء مقام چنین افرادی میشدند. شاید باور کردنی نباشد اگر بگویم که بعضی از