برگه:IOHP-Interview-Alikhani.pdf/۲۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
عالیخانی (۲)
– ۴ –

که برایتان توضیح دادم جالب بود و کاملاً فکر میکنم که من در هیچ دستگاه دیگری این نوع امکانات در اختیارم قرار نمیگرفت و خیلی هم چیز یاد گرفته بودم اما از طرف دیگری هم واقعاً رنج میبردم که دیگران با سوءظن بمن نگاه بکنند و منهم هیج نتوانم توضیح بدهم که من همانی هستم که نمیدانم نفت برای ایران فروختم یا امکان امتیاز نقتی برایش ایجاد کردم اینها مطرح نبود. همچین حرفهائی بچه‌گانه بود اگر میخواستم اینطوری رفتار بکنم. ولی ما از فرصت استفاده کردیم و پس از بازگشت به ایران از سازمان اطلاعات استعفاء دادیم. البته باعث رنجش کسی شد که هم آنموقع و هم بعداً همیشه یکی از عزیزترین دوستان من بود و من بزرگترین احترام را برای او داشتم سرلشکر پاکروان ولی انسان یک جاهائی ناچار است که دوستان خوب و عزیز خودش را هم از خودش برنجاند و این امکان چیزی بود که برای من پیش آمده بود. بخصوص که وضع ایران هم بکلی تغییر کرده بود. اولاً من چون خیلی‌ها را می‌شناختم میدانستم که اینها نمیتوانند جلوی مرا بگیرند اگر بخواهم در دستگاه دیگری استخدام بشوم. بعد هم بهر حال ۴ سال آنجا کار کرده بودم. ولی از طرف دیگر هم مقدار حقوقی که میگرفتم خیلی کم بود یعنی برای من از لحاظ حقوق اصلاً جالب نبود. دوستان من که آنموقع وارد سازمان برنامه شده بودند شرایط خیلی بهتری داشتند یا کسانیکه در شرکت ملی نفت بودند بهمچنین. در نتیجه من استعفای خودم را دادم. تاجبخش هم بهمچنین بموازات من، چند روز بعد از آن هم بدیدار امیرعباس هویدا که در بیمارستان شرکت نفت بستری بود رفته بودم و احوالپرسی که چکار میکنیم؟ گفتیم که ما استعفاء دادیم و او هم از ما قول گرفت که با هیچ دستگاه دیگری وارد صحبت نشویم برای اینکه با توجه به کارآموزی خیلی وسیعی که پیدا کرده بودیم و او میدانست چیست اینکه ما به شرکت ملی نفت برویم.

به این ترتیب من نزدیک به سه سال و هشت یا نه ماه در سازمان اطلاعات و امنیت بودم. بعد از آن عملاً از کار کناره گرفته بودم چون استعفاء داده بودم، فقط یک مسافرتی بود به اندونزی که باز از همین کنفرانسهای همبستگی‌های آسیائی و آفریقانی بود و چون امیر عباس هویدا هم عضوانجمن ایرانی همبستگی آفریقا و آسیا بود اصرار کرد که بهمراهش به اندونزی بروم. رفتم و بعد از بازگشتم بعنوان کارمند شرکت ملی نفت ایران استخدام