پرش به محتوا

برگه:IOHP-Interview-Alikhani.pdf/۲۷۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
عالیخانی (۱۶)
– ۲ –

باز شد کارمندان ارشد چندان علاقه‌ای به رفتن به آن نداشتند چون حاضر نبودند در صف بایستند و کارمندان جزء یا نگهبانها و پیشخدمت‌های دانشگاه جلوی آنها باشند. من هم هیچ ایرادی به آنها نگرفتم. ولی از روز اول خودم رفتم و وقتی در صف قرار گرفتم کسانی که جلوتر از من بودند با ناراحتی تعارف کردند که من به جلو بروم وبه آنها هم خیلی قاطعانه گفتم که هرکس میبایست به نوبت خودش حرکت بکند. بهمراه من طبیعی است معاونان من هم بودند و دیدن این سرمشق باعث شد که آن آقایان روسای اداراتی که زیاد افاده بخرج میدادند احساس بکنند که اگر رئیس دانشگاه و معاونان او میتوانند در خط پشت سر پیشخدمت‌ها و بقیه بایستند برای آنها هم ایرادی نیست که همین کار را بکنند. بعد هم که چندی پس از آن دانشگاه باز شد و استادها به سر کار خود آمدند آنها هم میخواستند از این کافه تریای مرکزی دانشگاه که در باشگاه قدیمی دانشگاه بود استفاده بکنند ولی خیلی ناراحت بودند که در سالنی غذا بخورند که پیشخدمت‌ها و کارمندان جزء در آنجا هستند. و من دستور دادم سالن دیگری را برای استادها و کسانی که در کادر آموزشی هستند اختصاص بدهند. ولی خود و همکارانم در سالن عمومی غذا میخوردیم. و باز هم پس از چند هفته این اشخاص دیدند اگر میخواهند جلب توجه رئیس دانشگاه را بکنند یا بنحوی با او اظهار آشنائی بکنند یا احیاناً به سر میز من بیایند میبایست تغییر سالن بدهند. و پس از یکی دو هفته سالنی که به استادها تخصیص داده شده بود بکلی خالی ماند و آن سالن را بستیم. من در مورد این یگانگی و حذف این رفتار احمقانه اشرافی خیلی تلاش داشتم. کار دیگری که کردم این بود که آرم دانشگاه تهران را بصورت نشانی دادم ساختند و این را بقیمت بسیار ارزانی به همه میفروختیم. و هم خود به سینه زدم هم کارمندان دانشگاه. و اتفاقاً کارمندان جزء و پیشخدمت‌ها بیشتر افتخار میکردند که چنین نشانی را به سینه بزنند و باز هم با انتقاد بعضی از استادها که باید مظهر روشنفکری باشند روبرو شدم. ولی چاره‌ای نداشتند چون باز در میان آنها هم کسانی که اشخاص برجسته‌تر و فهمیده‌تری بودند با کمال میل از یک چنین یکسانی در رفتار پشتیبانی میکردند و آنها خواه