همیشگی هویدا بود که هر وقت با مخالفت و مقاومت وزیری روبرو میشد چنین پاسخی به او میداد. و در مورد من هر بار که چنین حرفی زده بود خود میدانست که پاسخم این است که آماده برای عرض نظرات خودم به اعلیحضرت هستم. او باز هم با من به گفتگو و اصرار پرداخت ولی من تغییری در فکر خود ندادم.
س – این بعد از جریان دولو بود یا قبل از آن؟ یادتان میاید؟
ج – این پس از آن بود. بهر حال از دفتر هویدا بیرون آمدیم و ناصر یگانه به التماس و اصرار مرا بهمراه وزیر دادگستری به دفتر خود برد و سعی به نصیحت کردن و توجه به مسائل و تفهیم مسائل سیاسی به من کرد. به او گفتم که استعداد درک مسائل سیاسی را مانند او و وزیر دادگستری ندارم. و از دلسوزی او سپاسگزارم. امیدوارم که دو حقوقدان برجسته بتوانند لایحه مورد نظر شاه و نخست وزیر را تهیه کنند ولی من بدفتر خود باز میگردم. و این مرد بشدت نگران آینده من بود و تا آخرین دم کوشید مرا در جلسه نگهدارد. ولی البته موفق نشد و من به سر کار خود بازگشتم. فردای آن روز قرار بود که اعلیحضرت برای سرکشی به سیلی که در آذربایجان غربی آمده بود سفری به آن استان بکنند و نخستوزیر هم به ما گفت برای عرضی گزارش کمیسیون به فرودگاه به جایگاه سلطنتی برویم. به این ترتیب فردای آن روز ما سه نفر در گوشهای در محوطه جلوی جایگاه منتظر ورود هلیکوپتر اعلیحضرت بودیم. ناصر یگانه و وزیر دادگستری در گوشهای ایستاده بودند و من که حاضر نبودم خود را شریک جرم آنها کنم با فاصلهای ایستاده بودم. اعلیحضرت پس از پیاده شدن از هلیکوپتر و گفتگوی مختصری با هویدا، به من اشاره کردند که نزدیک شوم و از من پرسیدند جریان چیست؟ عرض کردم که این دستوری که درباره تهیه قانون برای مبارزه با محتکران داده شده بهیچوجه مصلحت نیست. چون کسانی که آهنآلات را بقیمت بیشتر میفروشند دلیل موجه و اقتصادی دارند و هرگونه عمل حادی علیه آنها نتیجه قانونی خواهد داشت و باعث ضعف روحیه بقیه و از بین بردن همه زحمات ما در این چند سال خواهد شد. و در این باره بتفصیل نظرات خودم را