خواهد داشت. و چیزهائی شبیه این، که من البته چون با روزنامهنگاران حساب خاصی نداشتم حق حسابی هم به آنها نمیدادم، بنابراین با آنها کاری نداشتم. ولی یک بار از یکی از مقامات وزارت تبلیغات پرسیدم که آیا این کار با اطلاع آنها انجام میگیرد یا بیاطلاع آنها؟ او هم لبخندی زد و پاسخ نداد.
س – وزیر اطلاعات کی بود؟
ج – وزیر اطلاعات در آن موقع پاکروان بود ولی مطمئن هستم که او مطلقا در جریان این کارها نبود. برای اینکه هر چقدر مرد بزرگواری بود ولی نه قدرت مدیریت داشت، نه میتوانست خوب دست و پای خودش را کنترل بکند. بنابراین پاکروان در این جریان مسئولیتی نداشت ولی با لبخندی که آن مقام وزارت اطلاعات یا تبلیغات زد، متوجه شدم که قضیه چیز دیگری است و این نوع اشارهها و ریشخندها در اینگونه روزنامههای کاملاً گمنام بی دلیل و بدون اجازه نیست. چندی بعد هم علم به من گفت که سفیر آمریکا مایر به نزد او رفته و اظهار تعجب کرده که چگونه در مورد ذوب آهن که حتماً ابتکارش با اعلیحضرت بوده تمام موفقیتها به حساب عالیخانی گذاشته شده و این امر خیلی برای آنها تعجبآور است و علم اضافه کرد که کاملاً احساس میکند که آمریکاییها از من خوششان نمیآید. البته من خودم هم این مسئله را احساس کرده بودم و در برخوردهایم با مایر در ضمن اینکه خیلی با هم مٔودب رفتار میکردیم ولی خوب میدیدم که هیچ گرمی میان ما وجود ندارد. یکی از دلیلهای این امر هم شاید این باشد که در همان حوالی موقعی که او میخواست به ایران بیاید ولی هنوز نیامده بود، یک روز دعوتنامهای از سفارت آمریکا به من رسید که روی کاغذی پلیکپی شده بود ولی به اسم بعنوان وزیر اقتصاد علینقی علیخانی بود و در آن ذکر کرده بودند که سفارت آمریکا خوشحال است به اطلاع شما برساند که شما دعوت شدید که بروید از آمریکا و از شهرهای آن بازدید بکنید و برای هر روز اقامت در یک شهری فلان مقدار دلار بابت هزینه به شما پرداخت خواهد شد. و هر روزی هم که سفر بکنید فلان مقدار به شما هزینه داده خواهد شد. و خواهش میکنیم