کسادی و ورشکستگی بیرون بیاورد و تبدیل به شرکت سودده و بسیار فعالی بکند. و برنامههای خیلی خوبی را برای توسعه معادن بخصوص در مرکز ایران انجام داد و همچنین برنامههائی را برای تربیت حرفهای کارگران معدن در دست اجرا داشتیم که متأسفانه پس از رفتن من از وزارت اقتصاد دنبال نشد. همچنین فراموش کردم یادآور بشوم که پنج شش ماه پس از اینکه به وزارت اقتصاد آمدم با مشورت با نخستوزیر و کسب اجازه از اعلیحضرت ترتیبی دادم که به علی وکیلی رئیس اطاق بازرگانی تهران توصیه بشود که از کار خودش کنار برود و دلیل آنرا هم این آوردیم که اعلیحضرت مایل هستند که ایشان خودشان را خیلی خسته نکنند. بخاطر اینکه مریض بود و واقعاً هم حال خوشی نداشت آنچنانکه در حدود یک سال پس از این جریان هم فوت کرد. ولی از نظر من اینها بهانه بود، دلیل اصلی من این بود که تا مقداری اطاق بازرگانی تهران را جوان بکنیم. نباید این نکته را ناگفته بگذارم که متأسفانه ترتیب انتخاب اطاق بازرگانی تهران بصورت کاملاً آزادی انجام نمیپذیرفت و اگر هم میخواستند برای هر کسی که کارت بازرگانی دارد و حق رأی دارد این امکان را بدهند که نماینده انتخاب بکنند شاید هیچکدام از این کسانی که در اطاق بازرگانی بودند به نمایندگی انتخاب نمیشدند. چرا که بیشتر اینها کسبه خردهپا و یا تیپهای بازاری بودند و بنابراین نوع کسانی که مورد نظر آنها بود با کسانی که صنایع تازه و نو را ایجاد کرده بودند تفاوت داشتند. و اگر ما در یک مملکت دموکراتیک زندگی میکردیم شاید اصلاً صحیحتر بود که آنها برای خودشان یک چنین اطاق بازرگانی را درست میکردند و صاحبان صنایع هم در جای دیگری جمع میشدند یا حتی بازرگانان مدرن که دستگاههای بزرگ داشتند آنها هم بعنوان یک اتحادیه جداگانهای دور هم گرد میآمدند. ولی در ایران به این صورت نبود و همه اینها در آن مرحله بنام اطاق بازرگانی شناخته شد و ما هم باید با توجه به شرایط روز کار میکردیم. چون از ترتیب انتخابات قلابی هم خیلی من بدم میآمد، تنها ترتیبی که فکر کردم این بود که توصیه بکنم که اگر مایل هستند کارت