این نوع کارهائی بود که من داشتم و وقت خیلی زیادی از من میگرفت. برای اینکه بعضی از اینها احتیاج به مسافرت ، مقدار زیادی برنامهریزی و غیره داشت. مثلاً بعنوان نمونه ما آنموقع بفکراین بودیم که چگونه خودمان صادرات نفتی داشته باشیم. اسرائیلیها هم علاقمند بودند که نفت را از ما مستقیم بخرند در نتیجه ما وارد بحث با شرکت ملی نفت ایران شدیم که این امکان را اسرائیلیها در اختیار ما گذاشتند تا شما از آن استفاده بکنید. شرکت ملی نفت ایران هم با تمام سستی که توی هر کدام از این دستگاههای بزرگ دیده میشود ولی بهر حال توی آنها اشخاص علاقمندی بودند مانند هویدا و در نتیجه من خودم عضو آن گروهی بودم که رفتیم با اسرائیلیها در تابستان ۱۹۵۸ یا ۱۹۵۹ بود، درست نمیدانم. بهرحال مقارن بود با Exposition Universale بروکسل. اینست که بعداً شما میتوانید مرا هم راهنمایی بکنید که چه سالی بود. و در هلند با نمایندههای اسرائیل مذاکره کردیم و از طرف شرکت ملی نفت ایران شخص بسیار برجستهای آمده بود بنام آقای مهندس عطاءالله اتحادیه که من کاملاً احساس میکردم که چطور در عرض چند روز آدم میتواند از یکنفر چیز یاد بگیرد و برای من واقعاً چند روزی که با او بودم و directiveهائی که او بمن میداد برای کارهای دیگری که میبایست بکنم مذاکراتی که با اسرائیلی ها انجام بدهم فوقالعاده آموزنده بود. یعنی همیشه حس میکنم که از آدمهائی است که کار بمن یاد داد. توی همین تماس کم ولی خوب مسئلهی خیلی مهم.
بهرحال چندی بعد از آن موفق شدیم که یک قرارداد نفتی با اینها امضاء بکنیم البته ظاهرش شرکتی ما در سوئیس به ثبت رساندیم و آن شرکت که صاحب سهمش مثلاً معلوم نبود که مثلاً چه کسی باید باشد ولی خوب شرکت ملی نفت ایران بود یک joint venture با شرکت نفت اسرائیلی انجام داد و ما اولین برنامهمان که یک لولهی شش اینچی بود بین ایلات در خلیج عقبه تا حیفا که پالایشگاه کهنه British Petroleum در آنجا بود یک لوله نفت کشیدیم و ایران صادرات نفتی مستقل خودش را شروع کرد و میتوانست بیشتر هم بکند احیاناً بخاطر اینکه وقتی ما به اسرائیل فرستادیم از آن ببعد همیشه