رواج داشت و ما تغییرش دادیم تبعیض و پارتیبازی و رشوه بود. و در بخش خصوصی تلاش زیادی کردند که بتوانند به همکاران من یا به خود من به هر نحوی شده رشوهای بدهند یا به صورتی ما را راضی بکنند. ولی پس از مدتی متوجه شدند که چنین بساطی در کار نیست.
س – ممکن است بدون ذکر اسم یک نمونه اش را تعریف کنید که ببینیم در آن محیط چه جوری سعی میکردند به کسی رشوه بدهند؟ چه شکلی بوده؟
ج – در مورد خود من آن اوایل یکی دو بار بصورت غیر مستقیم تماسهائی مثلاً با برادرم یا با دوستهای من گرفته بودند. ولی آنها خیلی صمیمانه به این اشخاص گفته بودند که برای من مسائل مالی بهیچوجه مطرح نیست و زندگی ساده و نسبتاً محقری دارم و به همان هم قانع هستم و بنابراین این فکر را از سر خودشان دور بکنند. البته آنها همیشه منتظر این فرصت بودند. ولی چنین فرصتی را هیچوقت پیدا نکردند. یک بار چند سال بعد خاطرم هست که یکی از همشاگردیهای من در فرانسه نزد من آمد و برای یکی از صاحبان معادن درخواستی داشت. اتفاقاً حرف آن صاحب معدن هم که در کار سنگ فیروزه بود درست بود، بهمین دلیل من هم دستور دادم که به کار او رسیدگی و رضایت او را جلب بکنند و این شخص این دوست من که واسطه بود که البته آن شخص هم واقعاً احتیاج به واسطه نداشت، ولی بهرحال از این شخص استفاده کرده بود، نزد من آمد با اصرار نزد من آمد چون بسیار هم گرفتار بودم، و به او گفتم، "باید به نخستوزیری بروم میتواند در اتومبیل همراه من باشد." و در ضمن راه او به من گفت که آن صاحب معدن بسیار سپاسگزار است و در ضمن مایل است که این سنگها را در اختیار من بگذارد. و روی یک مقوا مقداری سنگ فیروزه بسیار زیبا بصورت گردنبند چیده شده بود که من در آغاز امر متوجه نشدم چیست و فکر کردم که فقط نمونههای سنگ فیروزه است. و بهمین دلیل هم خیلی ناراحت و برافروخته نشدم و به او گفتم که این سنگها را شما میتوانید به قسمت معدنی وزارت اقتصاد بدهید که در ویترین بگذارند. و علت