دو مرتبه در بازار دیدند. و در واقع هم این کالاها هیچوقت از بین نرفته بود ولی احیاناً شماره تولیدکنندگانش بجای صدها یا هزاران نفر تبدیل شده بود به کمتر از ده نفر. و بنابراین این نوع فرآوردههای دستی مورد علاقه مردم بود. در خود مرکز صنایع دستی هم البته چند نفر داشتیم که آنها مسئول طراحیهای نو بودند که بتوانیم یک مقدار هم کالاها را تطبیق بدهیم با نیازمندیهای روز بازار ایران. بهرحال نتیجه همه اینها این شد که خاطرم هست روزی به اطاق بازرگانی رفته بودم و پس از پایان جلسه به آنها توصیه کردم دسته جمعی به فروشگاه صنایع دستی برویم و تقریباً این بازرگانان هر چه در فروشگاه بود آن روز خریدند. چند سال بعد از آن شبیه همان جنسها را در دهها یا صدها مغازههای تهران و سراسر شهرستانهای ایران میشد خرید و شماره کسانی که وارد این کارها شدند بدون هیچگونه مبالغهای بیش از ده یا بیست برابر گذشته شد و میلیونها دلار صادرات برای کشور ایجاد کرد. بنابراین یکی از کارهائی که از آن سال بصورت آن بازدید از بافندگان شروع شد و عاقبتش به مرکز صنایع دستی رسید و خود مرکز صنایع دستی پله نخستین گسترش صنایع دستی ایران بود، این کار را توانستیم انجام بدهیم و تا پیش از انقلاب هم این صنایع خبر دارید که وضع بسیار درخشان و خوبی داشته و حتی شرایط زندگی اینها بینهایت عوض شده بود برای اینکه پس از یکی دو سال اول وقتی بازار وسیعتر شد و درخواست خیلی زیاد شد توانستند قیمتهای خودشان را بالا ببرند و دیگر مسئله یک درآمد بخور و نمیر مطرح نبود بلکه خیلی شرایط زندگی مرفه و خوبی پیدا کردند. کار دیگری که در همان چند ماه اول در وزارت اقتصاد کردم رسیدگی به وضع آمار بازرگانی خارجی بود. اشاره کردم که این آمار بیش از سه سال تأخیر داشت و میدانستم که در این صورت برای سالهای بعد بهیچوجه نمیتوانم تصمیمی بگیرم. از کیانپور و ضیائی خواستم که دقیق تحقیق بکنند و برای من روشن بکنند به چه دلیل آمار تا این اندازه عقب افتاده . آنها پس از چند روز برای من گزارش دادند و متوجه شدیم که از یک طرف تهیه این آمار مشروط به
برگه:IOHP-Interview-Alikhani.pdf/۱۶۲
ظاهر