و به او هم تکرار میکند که اگر اعلیحضرت حرف او را قبول میکرد حتماً او را به دادگاه میفرستاد و زندانی میکرد. و بعد هم البته جریان همه این داستانها را به عرض اعلیحضرت میرساند. خوب اعلیحضرت هم هیچ بدش نمیامد که علم با منصور و آمریکائیها اینطوری حرف بزند چون مایل بود میانه همه با هم بد باشد و بنابر این اینطور چیزها اشکالی نداشت. برای خود من هم پیش آمده بود که برخورد با سفیر انگلیس داشتم یا با همین آمریکاییها داشتم و شاه فهمیده بودند و بعداً شنیدم که خیلی خوشش آمده بود. ولی بعد آنوقت در یک مهمانیای که در کاخ علیاحضرت ملکه مادر بوده فرماندار وقت تهران را که صدری بود صدا میکنند و به ایشان میگویند که
س – کی این کار را میکند؟
ج – اعلیحضرت. و به ایشان میگویند که "شنیدم که منصور از مقامی که در میان نمایندگان تهران بدست آورده راضی نیست بنابراین مرتبهاش را بالا ببرید"، و خاطرم نیست مثلاً، "نفر هفتم بکنید." که همچنین هم شد. این هم از انتخابات آزاد این آزادمردان و آزادزنان ایران. بهرحال شاه از طرفی مایل بود که نظر آمریکاییها را مراعات بکند و منصور را سر کار بیاورد، ولی از طرف دیگر هم میخواست منصور را تا آنجائی که میسر است بوسیله عواملی مانند علم سبک و کوچک بکند که در نتیجه وقتی که بصورت نخستوزیر با او روبرو میشود منصور زیاد خودش را گم نکند و مانند امینی بفکر استقلال نیفتد. اما اینکه شما از من پرسیدید که به چه دلیل اینطور قاطعانه من درباره رابطهاش با آمریکائیها صحبت میکنم، از زمانی که این دبیر کل شورای عالی اقتصاد بود من خبر دارم که این خیلی به آمریکائیها اهمیت میداد و از جمله به یکی از مشاوران شورا گفته بود که شما اینقدر با خداداد فرمانفرمائیان مخالفت در جلسهها نکنید چون او با دبیر دوم یا اول سفارت آمریکا هفتهای یکبار نهار میخورد. این خوب نیست که شما با یک همچین شخصی مخالفت بکنید. بعبارت دیگر اینقدر آمریکائیها برایش