برگه:HezaroYekSokhan.pdf/۵۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۴۶
  1. سنگ کوچک سر بزرگ را می‌شکند
🞻 سودا برضا خویشی بخوشی
  1. سوداگر پنیر در شیشه میخورد
  2. سود اگر خواهی از اندازه زیادت مطلب
  3. سودای اولی نیکو است
  4. سود ناکرده در جهان بسیار است
  5. سوگند دروغ بنیاد عمر را بر باد دهد
  6. سه چیز بی سه چیز پایدار نماند مالی بی تجارت علم بی بحث ملک بی‌سیاست
  7. سیاست بقدر جنایت است
  8. سیر خبر از گرسنه ندارد سواره از پیاده
  9. سیلی نقد به از حلوای نسیه
  10. سیم بخیل وقتی از خاک بدر آید که او بخاک رفته باشد


(ش)

  1. شاهنامه آخرش خوش است
  2. شب خیز باش تا کامروا باشی
  3. شتر بار میبرد و خار میخورد