برگه:HezaroYekSokhan.pdf/۴۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۳۶
  1. در میان دو کس دشمنی میفکن که ایشان چون صلح کنند تو در میانه شرمسار باشی
  2. درودگری کار بوزینه نیست
  3. دروغ گفتن به ضربت شمشیر ماند اگر تیز جراحت درست شود نشان همچنان ماند
  4. دروغگو حافظه ندارد
  5. دروغگو دشمن خداست
  6. دروغ مصلحت‌آمیز به از راست نفرت‌انگیز
  7. درویش بقناعت به از توانگر به بضاعت
  8. درویش در قافله ایمن است
🞻 درویش هر کجا که شب آید سرای او است
  1. دریا بدهان سگ نجس نگردد
  2. دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست
  3. دری نداری واژه ناخوانا چه میکنی؟
  4. دزد طالب بازار آشفته است
  5. دزد ناگرفته سلطان است
  6. دست بالای دست بسیار است
  7. دست تنگی سخت‌تر از دل‌تنگی است
  8. دست دست را می‌شناسد