برخورده و شاید بهمین مناسبت است که از زردشت و تعلیمات او خبر دارد مسافرتهای دیگر هم کرده است که از جمله آنچه شاید اهمیتش بیشتر است این است که عرض میکنم:
عوام وقتی که اسم افلاطون را میشنوند ذهنشان بطبیب میرود و حتی مولانا جلالالدین او را با جالینوس در یک ردیف قرار داده (ای تو افلاطون و جالینوس ما) ولی میدانیم که او حکیم بوده است البته همه معلومات زمان را داشت ولیکن وجههٔ نظر خود را در حکمت بیشتر سیاست قرار داده بود بنابراینکه شاگرد سقراط بود که او هم طبیعیات و ریاضیات را کنار گذاشته و متوجه باخلاقیات و سیاسیات بوده است، موجبات این امر را هم ازین پس بیان خواهم کرد که چرا بزرگترین حکمای یونان بیشتر متوجه باخلاق و سیاست بودند. باری افلاطون عقاید مخصوصی در امور سیاسی و کیفیت ادارهٔ مملکت داشت که مجال و موقع بیان آن نیست همینقدر عرض میکنم در عقاید خود بسیار راسخ بوده و این عجب نیست زیرا البته حکیم واقعی سرسری عقایدی اختیار نمیکند بنابراین افلاطون جدا معتقد بوده است باینکه مملکت باید بترتیبی که او در نظر داشت اداره شود و بسیار مایل بود اصول خود را بموقع عمل بگذارد یا لااقل بمحک تجربه بزند. چون در آتن این مقصود پیشرفت نداشت نظر بجزیرهٔ سیسیل انداخت که از بزرگترین جزایر اروپاست و عربها آنرا صقلیه میگویند و وقتی تحت تصرف مسلمین هم آمده است. در جزیرهٔ صقلیه پادشاهی بود که اظهار رغبت بتعلیمات افلاطون کرده باینواسطه فیلسوف آتن امیدوار شده بود که بتواند اصول سیاست خود را بمساعدت آن پادشاه عملی کند پس به صقلیه نزد آن پادشاه رفت که معروف به «دنوس»[۱] پیر میباشد زیرا که پسرش نیز «دنوس»
- ↑ Denys