هرقدر بر آتش سردی میریختند بیاثر بود و آتش باقی میماند و خاموش نمیشد. گفت درست است. گفت پس دربارهٔ آنچه جاوید است نیز همین سخن راست میآید و بنابراین هرقدر مرگ بجان نزدیک شود جان نمیمیرد زیرا که پذیرای مرگ نیست چنانکه هیچ عدد فردی زوجیت نمیپذیرد و آتش سردی نمیشود و سردی گرمی نخواهد شد. اکنون ممکن است ایراد کنند که تصدیق داریم که فرد زوج نمیشود اما ممکن است فرد نابود شود و زوج جای آن را بگیرد جواب خواهیم گفت راست است که فرد نیستیپذیر است اما اگر فرضاً نیستیپذیر نبود البته نابود نمیشد و زوج جای آنرا نمیگرفت و استدلال ما از این جهت درست است و بنابراین چون ثابت و مسلم است که نفس با زندگی ملازم میباشد پس نابودشدنی نیست و جاوید است. قیبس گفت شکی نیست که آنچه خود مایهٔ زندگی است مرگپذیر نیست. سقراط گفت پس چون مرگ بانسان میرسد آنچه مردنی و فناپذیر است میمیرد و آنچه باقی و جاوید است بی کم و کاست جای دیگر میرود و جای خود را بمرگ میدهد. پس ای قیبس عزیز اگر در جهان چیزی باقی و جاوید باشد آن نفس است و نفوس در سرای دیگر موجودند.
قیبس گفت انکاری ندارم و باید در برابر دلائل تو تسلیم شوم اما اگر سیمیاس یا دیگران اعتراضی دارند بهتر آنست که ساکت نمانند چه مناسبتر از این هنگامی برای مباحثه و روشن ساختن این مطالب بدست ما نمیآید. سیمیاس گفت منهم اشکالی ندارم ولیکن پنهان نمیدارم که مطلب بزرگ است و بشر ناتوان و باین جهت ناچار دلنگرانم.
سقراط گفت حق داری انسان هرقدر اصول و مبانی که در دست دارد استوار بداند باز همهوقت باید در آنها رسیدگی و نظر کند و چون آنها را بخوبی فهمیدی استدلال مرا بدرستی درخواهی یافت و اندازهای که مقدور بشر است مطمئن خواهی شد و دنبال دلیل دیگر نخواهی رفت.