برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۲۵۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۲۵۴–

حکم کنم که هرچه بزرگ است بسبب وجود بزرگی است[۱] و اگر کسی بگوید فلان یک سر و گردن از بهمان بزرگتر است یا کوچکتر نباید پذیرفت و باید گفت هر چیز که از دیگری بزرگتر است بواسطهٔ بزرگی و هرچه کوچکتر است بسبب کوچکی است زیرا اگر قبول کنی که فلان از بهمان یک سر و گردن بزرگتر است این ایراد وارد می‌آید که یک امر هم سبب بزرگی بزرگتر و هم علت کوچکی کوچکتر باشد و ایراد دیگر نیز وارد خواهد بود و آن اینست که سر و گردن که خود کوچک است سبب بزرگی چیز بزرگ باشد و این نامعقول است زیرا بطلان این سخن نمایان است که کسی بگوید فلان کوچک سبب بزرگی فلان بزرگ شده و همچنین نباید گفت ده بزرگتر از هشت است چون دو واحد از آن بیشتر است بلکه باید گفت سبب بزرگی ده کمیت اوست و نیز دو ذراع بواسطهٔ بزرگی و مقدار زیاده از یک ذراع است و چون یک را بر یک بیفزایند یا اینکه یک را بر دو قسمت کنند بجای اینکه بگوئی جمع یک و یک یا تقسیم یک بر دو احداث دو نمود باید گفت علت وجود هر چیز شرکت آن است در حقیقت آن چیز و بنابراین علت اینکه یک و یک دو میشود بهره‌مند بودن آنها از دوگانگی است و علت یک بودن یک همانا بهره‌مند بودن آن از یگانگی میباشد و حدیث جمع و تفریق و مانند این جوابها را باید رها کنی و بدانشمندان واگذاری و از


  1. در اینجا رأی افلاطون در باب مثل مشروح‌تر بیان میشود و گمان میرود که افلاطون عقاید خود را از زبان سقراط اظهار میکند و ماحصل آن اینست که برای تصورات کلیه (Idées) وجود خارجی قائل است بلکه محسوسات را موجود حقیقی نمیداند و همان کلیات معقول (مثل) را دارای وجود حقیقی کامل می‌پندارد و معتقد است که وجود موجودات جسمانی و ظاهری بواسطهٔ بهره‌ایست که از مثل معقول دارند و هر موجودی هر قدر بمثال خود که حقیقت آن است نزدیکتر و از آن بهره‌مندتر باشد کاملتر است.