سبب گفتگوی مرا با شما در اینجا بیان کند آواز و هوا و شنوائی و این قبیل امور را مذکور بدارد و علت حقیقی را نگوید که آتنیان خیر خود را در محکوم ساختن من بمرگ دانستهاند و منهم خیر خود را در این دیدهام که روی این تخت خواب بنشینم و بآرامی و بیباکی منتظر اجرای حکمی که دربارهٔ من صادر کردهاند باشم زیرا میتوانم سوگند یاد کنم که اگر من خیر خود را در رفتن به مگار یا بئوسی پنداشته و یقین نکرده بودم که بهترین وجوه برای من آنست که همینجا بمانم و بعقوبتی که وطن برای من مقرر داشته تن بدهم و از گریز و پرهیز از نتایج محکومیت دست بکشم این پی و استخوانها از دیرگاهی مرا بآن شهرها رسانیده بودند، اما ذکر دلائل فوق بنظر من سخیف و خندهآور است. باز هرگاه بمن بگویند اگر استخوان و پی و این قبیل چیزها را نداشتی آنچه را مقتضی میدانی نمیتوانستی انجام دهی سخنی درست است اما اینکه پی و استخوانها را علت کارهای من قرار دهند نه اختیار بهترین وجوه را که برای آن تعقل باید بکار برد سخنی باطل و سخیف خواهد بود و این اشتباه از آن برمیآید که تمیز علت را از اسبابی که علت با آن اسباب علت میشود ندادهاند و عامهٔ مردم که همیشه در تاریکی نادانی از روی نابینائی گام مینهند همان اسباب را علت واقعی میپندارند و باین نام میخوانند و از اینرو بعضی زمین را در مرکز ساکن و محاط در عوالم دورزننده میدانند و برخی آنرا صندوق بزرگی میپندارند که هوا همچون قاعدهٔ آنست اما از قوهای که دنیا را ببهترین وجوه ترتیب داده سخنی بمیان نیست و دنبال آن نمیروند و قوهٔ الهی را قائل نیستند و وجودی فرض میکنند مانند اطلس[۱]
- ↑ Atlas پادشاهی بود یونانی و افسانهای دربارهٔ او میگفتند که خداوند بر او خشم کرده کشیدن بار آسمان را بر دوش او گذاشت.