واقع است امیدوار بودم روشن کند که از چه جهت مرکزیت برای زمین بهترین حالات است و بر آن بودم که چون این معلومات را بدست آوردم دنبال علل دیگر نروم و همچنین عزم داشتم دربارهٔ خورشید و ماه و ستارگان دیگر از او پرسش کنم تا علل حرکات و گردش و همه احوال آنها را معلوم نمایم و بدانم بچه جهت آنچه برای آنها روی میدهد بهترین وجوه است زیرا تصور میکردم که چون همه ترتیبات را منتسب بعقل مینماید علت دیگری برای آن احوال قائل نخواهد بود جز اینکه آن نیکوترین وجوه است، و نیز امیدوار بودم که چون این علت را بالخصوص و بالعموم نمایان کرد بر من معلوم خواهد نمود که خیر هر چیز بالخصوص و خیر کلیهٔ چیزها بالعموم کدام است و نظر باین امیدواریها وجد و ذوقی تمام داشتم پس کتابهای انکساغورس را با کمال اشتیاق بدست آوردم و با منتهای شتاب خواندم تا نیک و بد هر چیز را دربیابم اما بزودی در امیدواریهای خود سرد شدم زیرا که چون اندکی خواندم و پیش رفتم دیدم عقل را مدخلیتی در کارها نمیدهد و علتی برای ترتیب امور نمیگوید و بجای عقل از هوا و اثیر و آب و خرافات دیگر از این قبیل گفتگو مینماید. پس انکساغورس را مانند کردم بکسی که بگوید سقراط هر کاری را از روی عقل میکند آنگاه چون بخواهد علت اعمال مرا بیان نماید مثلا بگوید جهت اینکه امروز اینجا نشسته آنست که تنش از استخوان و پی ترکیب شده استخوانها چون سخت و صلب و بتوسط مفاصل از یکدیگر جدا میباشند و پیها قابل انبساط و انقباضند استخوانها را با گوشت و پوست که بر آن هردو احاطه دارند پیوسته ساخته و چون استخوانها در محفظههای خود آزاد میباشند پیها بواسطهٔ قابلیت انبساط و انقباض باعث میشوند که سقراط میتواند پای خود را خم کند و باین سبب است که بکیفیت کنونی در اینجا نشسته است، یا آنکه چون بخواهد
برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۲۵۴
ظاهر