برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۲۵۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۲۴۸–

هیچکدام از این امور نیست و منشاء بینائی و شنوائی و شامه و همه حواس ما همان مغز است[۱] و یا حافظه و ادراک از این حواس برمیآیند و بالاخره علم از حافظه و ادراک حاصل میگردد، و نیز میخواستم سبب فساد آنها را دریابم و حتی کنجکاوی خود را تا بآسمانها و اعماق زمین بسط میدادم تا بدانم کلیهٔ عوارض و آثار طبیعت از چه روی میدهد ولی سرانجام خود را در این جستجو و طلب بمنتهی درجه زبون یافتم و اینک دلیل محسوسی از این فقره برای تو میآورم و آن اینست که آن جستجوهای نازک مرا در همان اموری که پیش از آن در کمال بداهت می‌پنداشتم و در نزد خودم و دیگران از معلومات اولیه بشمار میرفت نادان ساخت و در بسیاری از مطالب آنچه میدانستم از یاد من برد. مثلاً در این خصوص که انسان چگونه رشد میکند پیش از آن بعقیدهٔ من نزد همه کس روشن بود که رشد انسان از خوردن و نوشیدن است و بخوراک گوشت بر گوشت و استخوان بر استخوان و همچنین هر جزئی باجزای مانند خود افزوده شده و باینطریق آنچه نخست کوچک است بزرگ میشود و نمو میکند و سراپای آدمی رشد مینماید آیا بعقیدهٔ تو نظر من درست نبوده است؟ قیبس گفت البته درست بوده است. سقراط گفت پس باقی مطلب را بشنو باز گمان میکردم میدانم که چرا یکی بلندتر از دیگری است و مثلاً باندازهٔ یک سر و گردن از او بیش است یا بچه سبب یک اسب از اسب دیگر بزرگتر است همچنین در مسائل روشن‌تر از این مثلاً ده زیاده از هشت است زیرا که دو بر آن افزوده شده و دو ذراع بیش از یک ذراع است چون دو برابر آنست.

قیبس گفت مگر اکنون چه عقیده داری؟ گفت بخدا چنان خود را در علتها و چگونگی این امور نادان میدانم که شبهه دارم در اینکه هرگاه یکی را بر یکی بیفزایند آیا آن یکی که بر آن دیگری افزوده‌اند دو


  1. مذهب پیشینیان بوده است