بلکه باید پس از آنها باشد. گفت چنین است. گفت پس ممکن نیست دارای آوازها و حرکات و چیزهائی باشد مخالف آنچه در اجزاء ترکیبکنندهٔ او موجود است. گفت یقین است. گفت آیا آهنگ بالضروره از سازگاری نتیجه نمیشود آیا جز اینست که چون اجزاء کم یا بیش با هم ساز شدند آهنگی بیش یا کم بروز میکند؟ گفت راست است. گفت آیا نسبت بنفس میتوان کم و بیش و شدت و ضعف قائل شد؟ گفت ممکن نیست. گفت آیا دربارهٔ کسان گفته نمیشود که فلان نفسی هوشیار و بافضیلت و نیکو و بهمان نفسی خبیث و سفیه و شریر دارد و آیا این گفتگوها بیاصل است؟ گفت درست است و اصل دارد. گفت کسانیکه نفس را آهنگ میدانند دربارهٔ این صفات نفس و فضائل و رذائل آنچه میگویند آیا آنها را آهنگ و بیآهنگی میخوانند و قائل میشوند باینکه نفس فاضل آهنگیست مقرون بآهنگ دیگر و نفس غیرفاضل مقرون بآهنگ نیست؟
سیمیاس گفت من نمیدانم اما بظاهر کسانیکه دارای این عقیده هستند باید چنین بگویند. سقراط گفت ما متفق شدیم بر اینکه نفوس نسبت بیکدیگر شدت و ضعف ندارند یعنی ممکن نیست یک نفس آهنگتر از نفس دیگر باشد و چون چنین شد ممکن نیست سازگاری اجزای قفس کم و بیش باشد. گفت یقین است گفت چون سازگاری اجزای نفس کم و بیش ندارد آیا در آهنگ بودن یکسانست یا اختلاف دارد. گفت یکسان است. گفت چون یک نفس ممکن نیست نسبت بنفس دیگر بیشی یا کمی داشته باشد پس نمیتواند در سازگاری بیش یا کم باشد یعنی ممکن نیست یک نفس از نفس دیگر بیشتر دارای توافق یا تباین باشد. گفت آری. گفت پس اگر فضیلت توافق است و رذالت تباین هیچ نفسی نسبت بنفس دیگر افضل یا ارذل نخواهد بود بلکه سزاوارتر آنست که بگوئیم چون نفس آهنگ است هیچ نفسی ممکن نیست دارای رذائل باشد چه آهنگ