دیدید آنچه من میگویم راست است بپذیرید وگرنه با تمام قوای خود ایستادگی کنید و نگران باشید که مبادا من باشتباه بوده از روی راستی و سادگی خویش شما را نیز باشتباه بیندازم و هنگام جدائی از شما مانند زنبوری باشم که نیش خود را بتن فرو برده و آن را جا میگذارد. اینک آغاز میکنیم اما نخست مناسب آنست که ببینیم اعتراضات شما را درست بیاد دارم یا نه، گمانم اینست که سیمیاس از آن میترسد که روان هرچند ملکوتی و اشرف از تن است پیش از تن فانی شود چنانکه نغمات ساز نابود میگردد. و اما قیبس تصدیق کرد که دوام روان بیش از تن است جز اینکه نمیتوان مطمئن شد که پس از زدودن چندین تن هنگام جدائی از تن اخیر فانی نشود و اگر چنین باشد مرگ روان بهمین قسم دست میدهد چه تن همهوقت در حال ممات است آیا مسائلی که باید رسیدگی کنیم جز اینست؟ سیمیاس و قیبس تصدیق کردند که مطلب همین دو فقره است. آنگاه سقراط گفت آیا از آنچه پیش گفتهام چیزی را قبول دارید یا همه را رد میکنید؟. گفتند که همه را رد نمیکنیم. پرسید در این باب چه عقیده دارید که گفتم تعلم جز تذکر نیست و بنابراین ضروری است که نفس پیش از آنکه بتن بپیوندد باید وجود داشته باشد؟ قیبس گفت من مسئله را بدیهی میدانم و هیچ امری را باین درستی نمیپندارم. سیمیاس گفت من هم باین مطلب معتقدم و گمان نمیکنم هیچگاه در این باب تغییر رأی دهم.
سقراط گفت معذلک باید تغییر رأی دهی زیرا با آنکه آهنگ را مرکب میخوانی نفس را آهنگ میپنداری و نتیجهٔ توافق احوال بدن میشماری مگر بر این عقیده باشی که ممکن است آهنگ پیش از وجود چیزهائی که آهنگ را ترکیب میکنند موجود شود. سیمیاس گفت نه ای سقراط این ممکن نیست. گفت ناچار باید چنین باشد چون تو بوجود نفس