برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۲۴۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۲۳۷–

میشود و نفس دائماً جامهٔ ناپایدار خود را نو میکند تا آنکه بجامهٔ آخری برسد. ولی البته نفس پیش از جامهٔ اخیر فانی میگردد و پس از فنای او آثار ضعف و تباهی در جسم آخری نیز نمودار شده بزودی رو بفنا میرود. از این بیان روشن شد ای سقراط که باستدلال تو نباید قانع و مطمئن شویم که پس از مرگ نیز نفس ما باقی خواهد بود بلکه ممکن است در موافقت با تو بالاتر رویم و بگوئیم علاوه بر آنکه نفوس مردم پیش از ولادت موجود بوده‌اند مانعی نیست از اینکه قبول کنیم پس از وفات هم نفوس بعضی از مردم باقیمانده چندین بار زندگیرا از سر بگیرند. چون میدانیم قوت و استحکامات نفس باندازه‌ای است که بتواند چندین تن را بزداید چنانکه یکنفر میتواند چندین جامه از کار بیندازد و با وجود قائل‌شدن باین رأی باز میتوانیم بگوئیم همان نفسیکه چند بار تن خود را نو کرد در این اثنا خود نیز زدوده شده از کار میافتد و در یکی از مرگهائیکه برای او دست میدهد فوت میشود و چون انسان نمیداند فنای نفس با کدام یک از مرگهای متوالی تن روی میدهد پس کسی که از مرگ نترسد و ببقای نفس خود پس از ممات مطمئن باشد ابله است مگر اینکه بقای جاویدانی نفس را بتواند برساند وگرنه هر کس بمرحلهٔ موت میرسد بالضروره باید بر نفس خود بیم داشته و احتمال فنای آنرا پس از جدائی از تن روا بداند.

ما چون این اعتراضات شنیدیم بسیار آزرده گردیدیم چه بواسطهٔ دلایل پیشین بخوبی قانع شده و یقین کرده بودیم ولیکن از این شبهات عقیدهٔ ما سستی یافت نه‌تنها نسبت بآنچه شنیده بودیم بی‌اعتماد شدیم بلکه چنین پنداشتیم که یا ادراک ما قاصر است یا این مسائل قابل فهم نیست.

خقراطیس – فی‌الواقع حق داشتید چه منهم پس از این بیانات پیش خود فکر میکنم چون دلائل سقراط که بنظر من موجه و موجب یقین