آن دو قسم موجودات مشابهت و موافقت دارد؟ گفت همهکس تصدیق دارد که تن از موجودات محسوس است. گفت دربارهٔ روان چه میگوئی آیا محسوس است یا غیرمحسوس؟ گفت برای انسان که محسوس نیست. گفت چون ما گفتگو از موجودات محسوس و غیرمحسوس میکنیم آیا آنها را نسبت بانسان میگیریم یا نوع دیگری را منظور داریم؟ گفت تنها نوع انسان را در نظر داریم. گفت پس درست جواب بگو آیا نفس محسوس است یا غیرمحسوس؟ گفت محسوس نیست. گفت پس غیرجسمانی است. گفت آری. پرسید آیا نگفتیم که چون خاصیت تن آنست که چیزها را بواسطهٔ حواس مینگرد هرگاه نفس تن را بکار میبرد برای اینکه چیزی را بوسیلهٔ چشم یا گوش یا حس دیگری دریابد بواسطهٔ تن متوجه چیزهای متغیر میگردد و گمراه و سرگردان و پریشان میشود و بسبب توجه باین قبیل امور حالی پیدا میکند مانند اینکه دوار پیدا کرده یا مست شده است؟ گفت آری. فرمود اما چون چیزها را مستقلاً و بیدستیاری تن بنگرد متوجه باموری میشود که مجرد و لایتغیر و ابدی و باقی میباشند و چون خود او از همان جنس است باندازهای که میتواند و بقدری که اختیار دارد به آنها دل میبندد و در آن هنگام حیرانی او بپایان میرسد و بیک حال باقی میماند بسبب آنکه با اموری یگانگی یافته که بیتغییر و با او همجنس میباشند و این حالت نفس است که حکمت نامیده میشود.
قیبس گفته بسیار بیان متینی است و راستی همین است. سقراط گفت اکنون با وصف آنچه گفتیم و مسلم داشتیم بگو نفس بکدام قسم از چیزهائی که پیش گفته شد بیشتر مشابهت و موافقت دارد. قیبس گفت ای سقراط گمانم این است که شخص هرقدر کودن و سرسخت باشد راهی که تو پیش گرفتی او را ناچار از تصدیق میکند بر این که نفس به آنچه بکسان میماند بیشتر شده و موافق است تا به چیزهائی که همواره در تغییر است.