برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۱۸۶

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۱۸۲–

اقریطون – چه بسیار کسان بهمین پیری دیده‌ایم که در چنین مصیبت از پیش‌آمد خود ناله و زاری میکردند.

سقراط – راست است اما تو بگو برای چه باین زودی آمدی؟

اقریطون – خبر بدی آورده‌ام که ترا آشفته نمیکند اما من و همه خویشان و دوستان ترا بی‌اندازه دردمند میسازد و برای من ناگوارترین و موحش‌ترین اخبار است.

سقراط – آن خبر کدام است یقین کشتیی که بازگشت او موعد مرگ من است از دیلوس آمده است؟

اقریطون – هنوز نرسیده اما بعضی که از سونیوم آمده و تا آنجا با کشتی بوده‌اند میگویند امروز خواهد رسید، پس ای سقراط فردا باید زندگانی را بدرود گوئی.

سقراط – اگر خواست خداوند بر این باشد باک نیست اما گمان نمیکنم آن کشتی امروز برسد.

اقریطون – از چه رو میگوئی؟

سقراط – الآن بتو خواهم گفت مگر نه اینست که کشتن من محول بروز بعد از ورود آن کشتی است؟

اقریطون – کسانی که این مأموریت را دارند چنین میگویند.

سقراط – پس بنابر خوابیکه امشب من دیده‌ام کشتی فردا میرسد و خوب شد که مرا بیدار نکردی چه آن خواب را همین ساعت دیدم.

اقریطون – چه خواب دیدی؟

سقراط – خواب دیدم زنی آراسته و زیبا که جامهٔ سفید دربرداشت مرا میخواند و میگفت سه روز دیگر بزمین حاصلخیز فتی[۱] خواهی آمد.


  1. این عبارت یکی از اشعار اومیروس است و فتی ناحیهٔ حاصلخیزی از یونان بوده و سقراط بمناسبت این شعر را تعبیر برحلت خود مینماید.