کسی شبی را بکمال آرامی بگذراند و هیچگونه خواب نبیند پس آنرا با شبها و روزهای دیگر بسنجد و بخواهد از روی راستی بداند که در مدت عمر چند شبانهروز خوشتر از آن شب گذرانیده یقین دارم که هرکس باشد حتی شخص شاهنشاه[۱] اذعان خواهد کرد که آن روزها و شبها بسیار معدود بوده است. پس اگر مرگ چنین خوابی باشد بیشبهه من آنرا خیری بزرگ میدانم زیرا که در آن صورت گذشت زمان همه مانند یک شب خواهد بود.
اما اگر مرگ گذر کردن است از جائی بجای دیگر و این سخن راست است که آنجا میعادگاه همه مردم است چه نعمت از این بهتر تصور میتوان کرد زیرا مثلا در دنیا شخص گرفتار کسانی است که مدعی دادگری میباشند ولی در آخرت با دادگران حقیقی مانند مینوس و ادامانطوس و ایاکوس و تریپتولموس[۲] و اولیاء دیگر که در زندگی دادگر بودند و گفته میشود که اکنون آنجا داوری میکنند همنشین خواهد بود آیا این مسافرت ارزش ندارد؟ آیا شما همنشینی با کسانی مانند اورفائوس و موزیوس و هیسیودوس و اومیروس را از هر نعمتی برتر نمیدانید؟ و اگر این راست است من هزار بار بمردن راضیم و آن دمی که با پالامیدوس و ایاکوس[۳] پسر تالامونوس و هر یک از دلاوران قدیم که در دنیا ستم دیده و بناحق محکوم شدهاند گفتگو کنم بیاندازه خشنود خواهم بود از اینکه با آن اشخاص سؤال و جواب کنم و دنبالهٔ کاری را که در دنیا میکردم از دست نداده کسانی را که براستی دانشمند میباشند از آنانکه نادان و مدعی دانشند تشخیص دهم. ای قضاة من، آیا نعمت بزرگی نیست