آنست که بجای بستن دهانها و بریدن زبانها خود را براستی نیکو نمائید و در راه راست قدم نهید. این بود آنچه بمحکوم کنندگان خود میخواستم بگویم و از ایشان درمیگذرم.
اما شما که بربیگناهی من رأی دادید دوست دارم که تا قضاة مشغولند و مرا بجائی که باید از زندگی رهائی یایم نبردهاند با شما گفتگو کنم پس خواهش دارم باز یکدم با من بمانید تا چون هنوز فرصتی هست و مانعی برای صحبت نیست از معنی پیش آمدیکه برای من دست داده دوستانه شما را آگاه سازم.
بلی ای قضاة من، یعنی ای کسانیکه حقاً بر من حکومت کردهاید امروز قضیهٔ عجیبی بر من رخ داده است، ندای الهی که همه عمر همراه من بود و غالباً مرا متنبه میساخت و هیچ نکتهای را فرو نمیگذاشت امروز که من در این حال واقع شدهام و بیشتر مردم آنرا بزرگترین بدبختیها میدانند بهیچوجه اخطاری بمن ننمود نه بامداد که از خانه بیرون میآمدم اعلامی کرد نه زمانی که باین محضر حاضر میشدم نه ساعتیکه بگفتگو آغاز میکردم و هرچند بسیار شده که در میان سخن مرا از گفتن بازداشته است امروز با هیچیک از رفتار و گفتار من مخالفت نکرده است و من بشما میگویم که این البته از آنست که آنچه بر سر من میآید خیر است و مردم اشتباه میکنند که مرگرا مصیبت میپندارند همین برای من دلیلی محکم است که اگر آنچه من امروز کردم درست نمیبود البته خداوند مرا از آن باز میداشت.
در واقع خیر بودن مرگ و بجا بودن امیدواری ما باندک تأمل نمودار میگردد چه امر از دو حال بیرون نیست یا کسیکه میمیرد هیچ میشود پس دیگر چیزی در نمییابد یا چنانکه میگویند گذر کردن نفس است از جائی بجائی دیگر. هرگاه شق اول راست باشد خوابی است آسوده هیچ نوع رؤیا آن را پریشان نمیسازد و عجب نعمتی است چه اگر