برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۱۴۳

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۱۳۹–

دیدلوس میدانم و اگر رشته در دست من بود آنها را پابرجا میکردم.

سقراط – پس چنین مینماید که من زبردست‌تر از او در این فن هستم زیرا او کارهای خود را چنان میساخت که بگریزند من هم بکارهای خود و هم بکارهای دیگران این قوه را میدهم و عجب از هنر من اینست که اختیار هم بدست من نیست زیرا آرزوی من اینست که استدلال محکم و پابرجا بکنیم و این امر را بر گنجهای تانتالوس[۱] که بر هنر دیدلوس افزوده شود برتری میدهم. باری از شوخی بگذریم و چون تو کوتاه میآئی من بتو یاری میکنم که دینداری را بمن بیاموزی، دلسرد مشو و بگو به‌بینم آیا ضروری نمیدانی که دینداری داد است؟

اوتوفرون – البته چنین است.

سقراط – اکنون باید دید آیا هر چه داد است دینداری است یا نه یعنی باید گفت آنچه دینداری است داد است اما آنچه داد است دینداری نیست و تنها بعضی از داد دینداری است و بعضی نیست؟

اوتوفرون – این تفاوت‌ها که میگذاری من درنمی‌یابم.

سقراط – با آنکه جوان هستی و هر قدر علم تو از من بیش است من سالخورده‌تر از تو هستم، ای مرد دولتیار، اندکی کوشش کن آنچه من میگویم دریافتنش دشوار نیست اندیشهٔ من درست مقابل آن چیزی است که شاعر میگوید: «آنجا که ترس است احترام نیز هست.» به عقیدهٔ من خلاف اینست میخواهی بگویم چه اختلاف دارد؟

اوتوفرون – آری.

سقراط – عقیدهٔ من این نیست که هر جا ترس است احترام نیز هست زیرا مثلاً بسیار کسان از بیماری و درویشی و چیزهای دیگر ترس دارند


  1. Tantale نیز از اشخاص افسانه‌های یونانست و داستانی مفصل دارد. پادشاه بوده و گنجهای فراوان داشته است.