بیک اعتبار میتوان گفت تفاوتی در میان نیست، فضیلت و عدالت چون در افراد منظور شود اخلاق گوئیم و چون در جماعات بکار برده شود سیاست خوانیم. اخلاق مردم اگر درست باشد سیاست بخوبی جریان نمییابد، و سیاست اگر صحیح نباشد اخلاق مردم درست نمیشود بلکه حق اینست که سیاست برای اصلاح اخلاق است چون منظور اصلی اینست که مردم بخوشی و سعادت نایل باشند و مردم چنانکه گفتیم سعادتمند نمیشوند مگر بحسن اخلاق و تربیت اخلاقی اشخاص بانفراد میسر نیست چون افراد ناچار باید به اجتماع زندگانی کنند.
از مجموع آثار افلاطون که گفتیم اساساً نظر بسیاست و اخلاق دارد سه کتاب است که بالاختصاص مربوط بسیاست است. یکی از آنها موسوم است برجل سیاسی و موضوع آن بیان اینست که رجل سیاسی و سیاست چه اقسام دارد و حسن و عیب هر کدام چیست و محققین مایهٔ تحقیقات ارسطو را در اخلاق و سیاست از این کتاب مأخوذ میداند. یکی دیگر که پیش از اینهم ذکری از آن کردهایم موسوم است بسیاست یا عدالت، و همانست که اروپائیها رپوبلیک نامیدهاند یعنی امور جمهور و آن معروفترین کتابهای افلاطون است و شاهکار او شمرده میشود و میتوان گفت مشتمل بر کلیهٔ فلسفهٔ او میباشد. در این کتاب افلاطون بنام سقراط بر سبیل فرض دولتی میسازد که در نزد ما «مدینهٔ فاضله» معروف شده است و در آنجا هیئت اجتماعیه را نظیر وجود یک نفس انسانی قرار داده که دارای سه جزء است. سر و دل و شکم. سر یعنی جزء عقلانی سائسها و مدیران جمعیتاند و باید حکیم و فیلسوف باشند. دل یعنی قوهٔ فعاله لشکریاتند که باید شجاعت داشته باشند. شکم یعنی جنبهٔ شهوانی و مقر حوائج مادی پیشهورانند. این مدینهٔ فاضله