برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۱۱۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۱۰۷–

محسوسات نسبت بآنها مانند سایه و عکس میباشند آنها اعراضند و جوهر حقیقی صورند و صور زمان و مکان ندارند و جای آنها در علم خداوند است.

ضمناً مسئلهٔ کون و فساد را افلاطون این قسم حل میکند که چون پرتو حقیقت بر امر بی‌حقیقت میتابد شئی از عدم بوجود می‌آید یعنی کائن میشود و همینکه پرتو حقیقت زائل شد وجود بعدم مبدل میگردد و فساد روی میدهد. مثلا چون حقیقت زیبائی بر نازیبا پرتوافکن شد شئی زیبا کائن میشود و هرگاه حقیقت زیبائی زائل گردید شئی زیبا فاسد میشود. حقیقت زیبائی همان است که صورت یا مثال زیبائی نامیدیم و امر بی‌حقیقت را افلاطون لاوجود یا عدم مینامد که در این مورد نازیبائی است و ارسطو آنرا مادّه خوانده است که بالفعل وجود ندارد و بالقوه است و چگونگی کون و فساد را افلاطون و ارسطو هردو تقریباً یک قسم بیان میکنند با این تفاوت که افلاطون میگوید: پرتو صورت بعدم تابید و وجود کائن پیدا شد. ارسطو میگوید: صورت در مادّه که با عدم مقرون بود حلول کرد و کائن درست شد. بعلاوه در امر صورت استاد و شاگرد آن اختلاف را هم دارند که بآن اشاره کردیم.

اگر توقع دارید من در اینجا حکومت کنم که کدام یک از این دو رأی درست است این انتظار را نداشته باشید. من اینقدر پرادعا نیستم که جایز بدانم میان دو نفر مانند افلاطون و ارسطو حکم واقع شوم وقت و مجال هم برای این بحث نداریم و فرضاً که وارد بحث بشویم من چه بیان خواهم کرد و شما چه در خواهید یافت؟ برخوردن بمعنی حقیقی سخن افلاطون فکر و تأمل لازم دارد به بیان چند دقیقه نمی‌گنجد بدلیل و برهان هم درست نمیشود خود افلاطون نیز در مقام اثبات آن برنیامده و ادراک این معنی را باشراق دانسته است. برای این که از اظهار عقیده تن نزده باشم باختصار میگویم: البته نظر ارسطو در این باب بعقل و فهم ما