شدند حقیقت سیب و حقیقت اسب هم در دنیا معدوم خواهد بود.
افلاطون میگوید چنین نیست موجود واقعی آن حقایق است و این سیبها یا اسبها که شما میبینید وجودشان بواسطهٔ بهرهایست که از آن حقایق دارند. اگر به آنها از آن حقایق یا بعبارت دیگر از آن صور یا مثل ضعیف باشد وجودشان ضعیف و ناقص است و هر اندازه که بهرهٔ آنها از صور بیشتر باشد وجودشان تحقق و واقعیت بیشتر دارد. صور یا مثل موجودات هریک حقیقت دارند و واحدند و لایتغیر و کامل و ابدی و پایدار و معقولند نه محسوس و کثرت و تغیر و نقص و ناپایداری و فنا، یعنی کون و فساد، خاص محسوسات یعنی امور مادی است که ماده جنبهٔ عدمی و نقص آنهاست و این ماده و محسوسات هر چه از صور بیشتر بهره داشته باشند بوجود نزدیکترند و وجود کامل مطلق آنست که جنبهٔ مادی و محسوس هیچ نداشته باشد و صرف مجرد و معقول باشد. این است شرح و بیان مثل افلاطونی و بقول اروپائیها La théorie des ideés platoniciennes که فهم آن اشکال دارد و موضوع مباحثهٔ بسیار شده است و اختلاف مهم میان ارسطو و افلاطون همین جاست که ارسطو برای صور وجود مستقل بالذات خارج از افراد و اشخاص قائل نیست، و برعکس افلاطون صور را در اشخاس متحقق میداند. در نزد ارسلو صور مفهوماتند و منتزع از محسوسات، انواع و اجناسند، و کلیات و معقولات، و وجودشان ذهنی است. بزعم افلاطون چنانکه محسوسات منشاء حس میباشند صور منشأ مفهوماتند و زایندهٔ مفهوماتند نه زائیده شدهٔ از مفهومات بعبارت دیگر صور ربالنوع موجوداتند و آفرینندهٔ آنها هستند همانکه عوام خداوندان گفته و از ضعف عقل خویش آنها را مجسم میکنند و احوال مادیات بآنها نسبت میدهند و حال آنکه آنها نوامیس موجوداتند و مجرد صرفاند و