برگه:GrouhMahkoominKafka.pdf/۱۵۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۱۴۸
گروه محکومین

میکردند. دور و بر سیاح پچ پچی راه افتاد: «این یکنفر خارجی است، میخواهد قبر را ببیند.» یکی از میزهائی را که براستی سنگ قبری زیر آن بود کنار کشیدند. این یک سنگ ساده‌ای بود و آنقدر پائین کارش گذاشته بودند که بتواند زیر میزی پنهان بماند. کتیبه‌ای با حروف بسیار ریز روی آن دیده میشد. سیاح برای خواندن آن ناچار شد زانو به زمین بزند. بر این سنگ چنین نوشته بود: «اینجا آرامگاه فرماندهٔ سابق است. هواخواهانش که اکنون نمیتوانند نام خود را افشاء کنند این قبر را برای او کنده و این سنگ را بر روی آن نهاده‌اند. بنا به یک پیشگوئی، پس از چند سال دیگر فرمانده از میان مردگان رستاخیز خواهد کرد، هواخواهان خود را در این خانه به گرد خود خواهد خواند و پیشاپیش آنها برای تسخیر دوبارهٔ سرزمین محکومین حرکت خواهد کرد. یقین داشته باشید و شکیبائی پیش گیرید!» همینکه سیاح خواندن کتیبه را به پایان