این زمان بگذرانم. در موقع صحبتتان باید ملاحظه را کنار بگذارید و ندای حقیقت را هر چه بلندتر در فضا طنینانداز کنید. بالای نرده خم شوید، بغرید، بله، بغرید تا عقیدهٔ خودتان، عقیدهٔ تزلزل ناپذیر خودتان را به فرمانده تحمیل کنید. شاید این رویه با سرشت شما جور در نیاید و شما آن را نپسندید. شاید در کشور شما در چنین مورد طور دیگری رفتار میکنند. اینم کاملا درست و بجاست، حتی از جایتان بلند نشوید، بیش از دو کلمه نگوئید. آنقدر آهسته صحبت کنید که کارمندانی که پائین ایستادهاند به زحمت حرف شما را بشنوند. همین کافی است و دیگر چیزی نباید بگوئید. حتی راجع به حاضر نشدن کسی در مراسم اعدام، چرخ خر خر کننده، تسمهٔ پاره شده، نمد نفرت انگیز، نباید کلمهای گفته شود، نه، دیگر بقیهٔ کارها با من. باور کنید اگر نطق من فرمانده را از تالار به بیرون نراند دست کم او را وادار خواهد کرد که زانو بزمین بزند و اعتراف کند: «ای فرمانده