برگه:GrouhMahkoominKafka.pdf/۱۲۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۱۲۳
فرانتس کافکا

از سابق گفت: «شما فرمانده را نمیشناسید. در مقابل او و همهٔ ما، شما – از این عبارت معذرت میخواهم – میشود گفت آدم ساده‌ای هستید. باور کنید، آنطوریکه باید نمیتوان پایهٔ نفوذ شما را سنجید. من وقتی دانستم شما تنها در مراسم اعدام حضور مییابید از خوشحالی در پوست نمیگنجیدم. این اقدام فرمانده بر ضد من متوجه بود و حالا من از آن به سود خودم استفاده میکنم. شما توضیحات مرا بی‌مزاحمت پچ‌پچ مردم یا نگاههای تحقیرآمیز آنها – اگر مردم اینجا جمع شده بودند شما از این مزاحمت در امان نبودید – شنیده‌اید. شما ماشین را دیده‌اید و حالا تصمیم دارید در مراسم اعدام حاضر شوید. البته دیگر قضاوت شما قطعی است، و اگر شکی برای شما مانده باشد با دیدن اعدام برطرف خواهد شد. خواهش من از شما این است: به من در مقابل فرمانده کمک کنید!»

سیاح نگذاشت افسر دیگر چیزی بگوید، با تعجب گفت: «من چگونه میتوانم به شما کمکی بکنم؟ همانقدر که زیان من به شما ناچیز میتواند باشد، کمک