این برگ همسنجی شدهاست.
۵
دیباچه
که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم.
* * *
کرم بین و لطف خداوندگار | گنه بنده کرده است واو شرمسار |
عاکفان کعبه جلالش به تقصیر عبادت معترفند که:
«ما عبدناک حق عبادتک،»
و واصفان حلیه جمالش به تحیر منسوب که:
«ما عرفناک حق معرفتک.»
گر کسی وصف او ز من پرسد | بیدل از بینشان چگوید باز | |||||
عاشقان کشتگان معشوقند | برنیاید ز کشتگان آواز |
یکی از صاحبدلان سر بجیب مراقبت فرو برده و در بحر مکاشفت مستغرق شده، چون از آن حالت باز آمد، یکی از اصحاب بطریق انبساط گفت: از آن بوستان که تو بودی ما را چه تحفه کرامت آوردی؟ گفت: بخاطر داشتم که چون به درخت گل رسم دامنی پر کنم هدیهٔ اصحاب را، چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد، که دامنم از دست برفت.
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز | کان سوخته را جان شد و آواز نیامد |