برگه:GolestaneSadi.pdf/۳۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۳۵
باب اول – در سیرت پادشاهان

یافت وزیر گفت: چون گرد آمدن خلق موجب پادشاهی است تو مر خلق را چرا پریشان میکنی؟ مگر سر پادشاهی نداری؟

  همان به که لشکر بجان پروری که سلطان به لشکر کند سروری  

ملک گفت: موجب گرد آمدن رعیب و سپاه چیست؟ گفت پادشاه را عدل باید تا بر او گرد آیند و رحمت باید تا در سایهٔ دولتش ایمن نشینند و تو را این هر دو نیست.

  نکند جور پیشه، سلطانی که نیاید ز گرگ چوپانی  
  پادشاهی که طرح ظلم افکند بای دیوار ملک خویش بکند  

ملک را پند وزیر ناصح موافق طبع نیامد، روی از این سخن درهم کشید و به زندانش فرستاد. بسی بر نیامد که بنی اعمال سلطان به مناوعت برخاستند و به مقاومت لشکر آراستند و ملک موروثی پدر خواستند. قومی که از تطاول او بجان آمده بودند و پریشان شده، بر ایشان گرد آمدند و تقویت کردند تا ملک از تصرفش بدر رفت و بر آنان مقرر شد

  پادشاهی کو، روا دارد ستم بر زیر دست دوستدارش روز سختی دشمن زورآور است