برگه:GolestaneSadi.pdf/۲۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۲۷
باب اول - در سیرت پادشاهان

بکوشید تا جامهٔ زنان نپوشید. سواران را بگفتن او تهور زیاده گشت بیکبار حمله کردند. شنیدم که هم در آنروز بر دشمن ظفر یافتند. چون پیش پدر باز آمد، ملک سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و هر روز نظر بیش کرد تا ولیعهد خویش کرد. برادران حسد بردند و زهر در طعامش کردند. خواهرش از غرفه بدید و دریچه برهم زد؛ پسر بفراست دریافت و دست از طعام کشید و گفت: محالست که هنرمندان بمیرند و بی‌هنران جای ایشان بگیرند.

  کس نباید به زیر سایهٔ بوم ور همای از جهان شود معدوم  

پدر را از این حالت آگهی دادند برادرانش را بخواند و گوشمالی بواجب بداد. پس هریک را از اطراف بلاد، حصه مرضیه معین کرد تا فتنه بنشست و نزاع برخاست، که گفته‌اند ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند.

  نیم نانی گر خورد مرد خدای بذل درویشان کند نیمی دگر