این برگ همسنجی شدهاست.
۱۱
دیباچه
برگ عیشی بگور خویش فرست | کس نیارد ز پس تو پیش فرست | |||||
عمر برف است و آفتاب تموز | اندکی مانده خواجه غره هنوز | |||||
ای تهی دست رفته در بازار | ترسمت بر نیاوری دستار | |||||
هر که مزروع خود بخورد خوید | وقت خرمنش خوشه باید چید | |||||
مایهٔ عیش آدمی شکم است | تا بتدریج میرود چه غم است؟ | |||||
گر ببندد چنانکه نگشاید | گر دل از عمر بر کنی شاید | |||||
ور گشاید چنانکه نتوان بست | گو، بشوی از حیات دنیا دست | |||||
چهار طبع مخالف و سرکش | پنج روزی شوند با هم خوش | |||||
گر یکی زین چهار شد غالب | جان شیرین بر آید از قالب |