برگه:GheseHayeBehrang.pdf/۳۶۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
کوراوغلو و ... ● ۳۷۳
 

و خواند:

از قاصدی خبر گرفتم گفت: قلعه پنج راه دارد نعره‌ای اگر بزنم همه‌ی راهها خالی می‌شود.

این را گفت و خواست از راه دوم بیرون برود. قشون جلوش را گرفت، کوراوغلو شمشیر آبدار کشید و مثل گرگی که به گله می‌افتد خودش را به قشون زد. سرها مثل کونه‌ی خیار به زمین می‌ریخت اما آنقدر قشون بود که راه باز نمی شد.

کوراوغلو برگشت از راه سوم برود. آنجا هم آنقدر سنگ و شن ریخته بودند که اسب به دشواری می‌توانست راهش را پیدا کند. کوراوغلو باز خودش را به قشون دشمن زد و نعش بر نعش انبار کرد. قیرآت هم با چنگ و دندان دست کمی از کوراوغلو نداشت.

سه طرف قلعه‌ی توقات خشکی بود و یک طرفش آب بود، رودخانه‌ی وحشی تونا. حسن‌پاشا این راه را باز گذاشته بود که کوراوغلو یا به دست سربازان کشته شود و یا خود را به آب بزند و غرق شود. کوراوغلو دید همه‌ی راهها بسته است، هر قدر هم شمشیر بزند و سرباز بکشد راهها را بیشتر بند خواهد آورد. نگاهی به طرف رودخانه‌ی تونا انداخت دید راه باز است. قیرآت را به آن طرف راند. گفت:

اسبم را به جولان درآورده‌ام، تا دشمن را زهره ترک کنم. امروز باید باج و خراج هفت ساله از پاشا بگیرم، چون قیرآت مثل غواصی از رودخانه‌ی تونا خواهد گذشت.


^✵ : رودخانه‌ی دانوب