برگه:GheseHayeBehrang.pdf/۳۵۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
کوراوغلو و ... ● ۳۶۷
 

حسن‌پاشا گفت: تو که قیرآت را دیده ای، بگو ببینم قد و بالایش چطور است، نشانیهایش چیست.

کوراوغلو گفت: پاشا به سلامت. لعنتی اسب خوبی است افسوس که گاهی دیوانگیش گل می‌کند.

بعد ساز را به سینه فشرد و خواند:

پاشا نشانیهای قیرآت را از من می‌خواهی، قیرآت اسبی است یالش از ابریشم. گردن بلندش در میدان جنگ هرگز خم نمی‌شود. از کره اسب میان باریکتر است و از گرگ گرسنه پرخوارتر. در شب سیاه هم راهش را می‌یابد. در میدان جنگ هرگز سوارش را رها نمی کند. اسب کوراوغلو مثل خودش دیوانه باید.

حسن‌پاشا گفت: قیرآتی که اینهمه تعریفش کردی حالا در طویله‌ی من است. بگو ببینم کوراوغلو دلاورتر است یا من که اسبش را ربوده‌ام؟

کوراوغلو گفت: اگر راستی اسبش را ربوده باشی که دلاوری. اما مرد دلاور نشانیهای زیادی دارد. گوش کن ببین این نشانیها را هم داری:

- نشانیهای مرد دلاور را بشنو: دلاور یکتنه بر قشون خصم می‌زند و هنگامی که نعره می‌زند و وارد میدان می‌شود دشمن چاره‌ای جز فرار ندارد.

دلاور کسی است که سر تسلیم فرود نمی آرد و در پیش مرگ نیز از یار و یاور خود رو برنمی گرداند. دشمن لاف مردی و دلاوری می‌زند، اما دلاور شجاعی باید تا گوسفند را از چنگال گرگ برهاند.